ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد........
حال این روزهایم که همه جا هستم الا همان جایی که باید باشم...همان جایی که دو خط موازی...شاید....قطع می کنند تمام محالها را...همین است!همین!
پ.ن2:از وقتی که با بچه های مهربان و همیشه شاکر افغان کار می کنم و همدل شده ام ایمان آورده ام به اینکه یک با یک برابر نیست...!همین!
بلاگ زیبایی دارید
.
.
خوشحال می شم به ما سر بزنید...
راهپیمایی که نه چون همش بچه ها رو صف اول مرتب می کردیم اونقدر جلو بودم که احمدی نزاد وقتی زر می زد صورتمون خیس می شد. به ما که هیچی نرسید اونها مال مردم عادیه نه فرمانده ها
راستی اشکال از اینترنت اکسپلوورت ه که نمی تونی بخونی با گوگل کروم یا موزیلا باز کن
از کی تا حالا با افاغنه همکار شدی
خانه کودک مهر کار می کنم.با کودکان کار...
اگر این اتفاق برایت افتاد ه پس چه خوب است که با بچه های افغان کار می کنی.و چه خوب که دور و برت را انسانهایی پوشانده اند که لبخند دارند و مهربانی. در ضمن منظورت از منطق روز افزون را در وبلاگم نفهمیدم!
و در ضمن نفهمیدم که به عنوان یک ویژگی به من چسباندیش یا فحش دادی.(چشمک)
خاکم به سر تجسم معکوس کرده ای...
خوشحالم که دوباره کنار بچه هایی .....
اینبار نه با بچه هایی از جنس پر قو! که تنها ناراحتی شان شکستن نوک مداد پاستیلی شان است....!
خوشحالم از این که ،
کنار بچه هایی هستی که خود کودک اند و مادری می کنند...........
سلام
سلام عزیز...باور داشته باش زهرا برای من یکیست و بی اندازه دوست...
بسم الله
سلام
ثبت نشد کامنتم.. خوبی؟
آره عزیزم.. پی سوژه م اساسی.. کاش خیلی زود برام می گفتی!
منتظرترتم.. سهم دعامم برسه لطفآ
یا علی
الاغ!!
دلم داری تو؟!
پاشو بیا دق میکنما!!
همون بچه های افغانتان را عشق است...