نه!جرات فهمیدن نداشتم.ندارم هنوز هم.می خواستم«طوری از کنار زندگی بگذرم که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد نه این دل ناماندگار بی درمان»...نه!آقای آغداشلو!حق با شماست.«همانی نشدیم که می خواستیم»شدیم؟شاید وقتی دیگر.
حالا که کوچه ها همه سیاه پوشند...نه!این را نمی خواستم بگویم.حالا که کوچه ها همه یا بن بستند یا به خیابان می رسند...نه این را هم که خوب می دانید!دیگر چه می ماند جز اینکه شب ها همه ـ شب یلدا ـست که هی در آن «همدم غم شبونه» بخوانم و هی «نیاید آن که قرار بود»...حالا شما هم بگویید:«شما را چه به قول وقرار!»باز هم حق با شماست.مارا چه به قول وقرار...آخر می دانید:
«زن بی حجاب نداریم...زن باحجابم نداریم...
مرد بی غیرت نداریم...مرد باغیرتم نداریم...
نداریم...نداریم...نداریم...
تولد یه بچه اس...اما بچه هم نداریم...»
درد از «بی ترانه خواندن»است.شما که خوب می فهمید! "تو" که خوب می فهمی...
پ.ن۲: خواستم بگویم ٬ خوش به حال تو که حداقل شب تولدت شانه ای بود که پنهان از نگاه پرسشگر دیگران٬ پشت چراغ قرمز های عزیز این تهران لعنتی٬ سرت را بر رویش بگذاری و یک دل سیر گریه کنی...یادت هست؟! و از آن مهمتر اینکه "کسی" بدون اینکه بپرسد چرا ، تند و تند اشکهایت را پاک کند و نوازشت کند...خوش به حال "تو"!
پ.ن3:حرمت نگه دار،د ل م ... گلم...که این اشک خون بهای عمر رفته من است، میراث من!نه به قید قرعه...نه به حکم عرف...یک جا سند زده ام همه را به حرمت چ ش م ا ن ت....به نام تو، مهر و موم شده به آتش سیگار متبرک ملعون!...همین سیگاری که اشک هار ا هم پنهان می کند!
مهم نیست: امشب تولد یک مرجان بود!
چی بگم.....
تولدتان با این آهنگ لعنتی مرا برد به جایی دورتر از آن چراغ قرمزهای تهران لعنتی تان!
این همه درد بس است مرا...رسم نوشتن را دیگر فراموش کرده بودم...یادم آمد که برای کادوی تولد این قول را داده بودم که حتا اگر نباشم هم این جا برایت بنویسم!
اگر به من بود همین شب ماه رمضونی می آمدم جلوب خانه تان و می رفتیم جایی مثل باغچه کهک...می نشستیم دو نفره زار می زدیم...به آن چراغ قرمز ها هم نیازی نبود!
رسم شده انگار هرکس که قرار است سالگرد ورودش را به این دنیای لعنتی جشن بگیرد به یاد اولین روزهای دنیایی شدنش زار بزند...دنیایی شدن بد دردی است خانوم.
جایی دور تر از آن چراغ قرمز ها...جایی که به آن "مومن" بودم آقا!
دنیایی شدن بد دردیست آقا...می دانم!
یاد روزهایی بخیر که می گفتم وقتی حوا میوه ممنوعه را خورد گناه بوجود نیامد.فضیلت باشکوهی متولد شد که به آن گفتند "نافرمانی"...فکر کنم تو هواپیمای مشهد بودم و گفتم!!!....به اندازه تمام نقطه چین های بی قاعده تان بغض دارم آقا...بغض!
سلام.من از وبگردی به اینجا رسیدم
تاریخ نداشت مطلبت اما خواستم بگویم : برایت لحضه های بی شماری را ارزو میکنم تا سبکی را تجربه کنی/ سبک/ مثل نفس کشیدنی پس از گریستن..
تولد یک مرجان مبارک
تولدت مبارک
حیف که برایم رمقی نمانده که با خنده بهت تبریک بگم
اما لبهایم لبخند میزند و می خواند: تولد تولد تولدت مبارک...
فاراموش نکن همه راها بن بست هستند نه فقط کوچه ها
نگارینا!
شانه های "او" هم حتی زیاد طاقت ندارن...
حتی در کوهستان ها هم سکوت هست، باور نداری؟
مبارکش کن!
درود
واسه ما و خودت مهم بود و بس
اگه تهران بودم کادو می خریدم برات!...
یه شعر از خودم رو برا هدیه تولدت می فرستم:
بهترین هدیه ی خدایی
گلوبندی از باغ های اناری فقط به تو داده می شود
که جایزه ی عشق را برده ای
ای بانوی افسانه های چشم سیاه تاریخ
پلک هات که روی هم می افتند
کشته ها
سقوط می کنند
از گورستان های زندگی بخش چشم هات
زمانی در ماموریتت به من می رسی
که دامن های اسکاتلندی بلند
به پایت می افتند
که بیا با گمشده ات آرام برقص
...
ممنونم رفیق...هدیه های ارزشمندتان را دوست می دارم!
و مخصوصا آنجایش را که دامن های اسکاتلندی بلند....ممنونم.
بیزارم از عشق ساحلی ؛ بیا و غرقم کن در آغوش همیشه مغشوشت....شب مبارکیست برایم امشب!باور کنید...شمع روشن می کنم اما نمی دانم در رثای متولد شدن شما یا سوگ نابودی خودم!
شمع روشن می کنم......یا زهرا(س)/
چشمهایم را بستم...نگاهتان را به ذهنم آوردم....و زیر لب گفتم : مات مناعت نگاهت شده است ؛چشمهای فقیرم...تولدت مبارک "عسل بانوی خاموش شبهای من"!
یازهرا(س)/
نفسی عمیق.............................همین!
علی علی...
---------------------
شما تهرونیا می فهمید نفس عمیق یعنی چی؟!!!
تو همین تهرون لعنتی هم هنوز هست جاهایی که بشه نفس عمیق کشید...اگر شما کوه خضر را دارید؛ کهف الشهدا هم مال ماست...فراموش که نکردید؟!!
منم خیلی ذوق کردم که خوشت اومد...جدی می گم
مادرت زمینی نبود
پا به ماه که گذاشت
دختری عجیب به دنیا آورد
که به ماه می ماند
کسی و مگه نداری که نازتو بکشه خانومی؟!!..باید کورشه بکشه!!!
...که نازمو بکشه...؟! نمی دونم...
ما کهف الشهدا ی شما را فراموش نکرده ایم...هر چند که احساس می شد خیلی غریب اند...
علی علی...
تولدت را تبریک میگویم
و چشمهایت را
چراغی میجویم
در این شب پر ستاره
شاید این بار راهت را
پیدا کنی
و دوباره به نقطه ی تکرارت
سقوط نکنی!
سلام
زیباست
موفق باشید
سلام
عجب دوره ای شده. دیگه حتی برا تبریک گفتن هم رمقی نمونده. تبریک چی؟ که فهمیدی یکسال دیگه تو لجن این سالها گذروندی؟ نه، نمی شه ترانه ای برا شادی کردن گوش کرد. وقتی به ...
امیدوارم سالهای خوشی در انتظارت باشه و روز بروز جوونتر بشی. یعنی روز بروز دلیل شادی بیشتری پیدا کنی.همین.
هزار سال جلالی بقای عمر تو باد شهور آن همه اردی بهشت و فروردین
سلام ممنون که از وب من دیدن کردین.
وبلاگ جالبی دارین. با مطالبی متفاوت.
پیروز باشید و سربلند
سلام
من امشب امدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
شعر که بلد نیستیم بسراییم مجبوریم دست به دامن اخوانی کسی بشیم حالا بیربطم بود با مقصود گناهش با من .احوان که نمیدانست روزی چه استفاده ابزاری نابجایی خواهد شد از شعرش؟
گفته امد که گفته اید سپاس از روان زلال کودکانه ای که در نظرت موج زد(صد البته تنها جنبه ی بی غشی کورک ادات تشبیه است نه چیز دیگر)
و ااینکه از نام شیخ مردی با محاسن پر پشت و دستاری و...در خیال بودنه لعبتی دریایی که اینک مشهود است.
سهم شادیت از زندگی افزون...ایدون باد
آیکون اشک ریزان
چرا؟!!
اول: تولد یک مرجان مبارک....
دوم: من هم هنوز بعد از دیدن بار ها و بار ها ؛ شب یلدا ؛ دوست می دارمش
....
نوشته ات مثل همیشه باعث شد فکر کنم...برام جالبه که یکی این طور ی مینویسه!
(طور ) نوشته ات رو دوست دارم
با تهران لعنتی هم خیلی موافقم...تهران واقعا لعنتی ست!
پیش پیش از همه تهرانی ها عذر می خواهم....!
واخر: پ ن سومت که دل را به بازی گرفت بسیار...حرف دل را خوب میزنی حرف دل همه را شاید ....!
باز هم سالگرد تولدت را تبریک میگم .و برای این روز برات ارزو میکنم تا به تولد واقعی برسی و برسم....
عاشق با عشق آشناست با معشوق هیچ آشنایی ندارد . . .
.
.
.
یا مهدی ادرکنی . . .
سلام
چراغ قرمز...
اینجا گیر کرده ام
چرا امسال تولد ها همه یک جوری بود؟
شعر پی نوشت ۳ برا حسین پناهی است؟
آره.
به این جناب عه تا بگین لطفا مودب حرف بزنه ایشون اگه می خوان دست یه دامن شن لطفا دست به دامان کسی شن که بشه گفت فلانی چیزی...
اسم حضرت اخوان رو مودب بیارین لطفا.
+انتظار می رفت شاید برای خودت هم مهم مباشه.
آمده ای نه با ادامه ی بوهای زیر خاک نه با تجریه های غلیظ تاریکی.
آمدی تا پیام بر باشی برای کوچه هایی که سر گردانند وسط خیابان و بن بست .
آمده ای تا کوچه ها به آفتاب برسانندمان و ماه سایه بان کوچه هامان باشد و خداوند یه بهانه ی تو- تو بچه ی نق نقو-شاید زشت - ارزانی بدارد نعمت را بر اطرافیانت.
یادت باشد ۱۲ شهریور ها بوی نعمت می دهد بوی خداوند بوی سایبانی.
سلام .
ما هم همچنان می خوانیم و بر می کنیم و بر می گیریم ...
تولدت مبارک . البته همون طور که گفتی زیاد مهم نیست .
10 - 15 روز پیش هم ، هم تولد من بود و هم مهم نبود . عین همه ی روزایی که باهاشون شب میشم .
...
طبق معمول پ . ن ها دلی تر و دل نشین بود .
همه ی چیزهایی که گفتی نداریم رو داریم ؟
نمیدونم چرا اما به نظرم کم کم باید فاتحه ی این آخرین رفاقت را هم بخوانم.....هی هر روز دور تر می روی از دنیای ما......و من اکنون اینجا دیگر از تلاش های بیهوده چندشم میشود....
این دل غمدیده حالش به شود دل بد مکن...
من فکر کنم کامنت داده بودم اینجا. تایید نمیشم؟
سلام
سپاس!
امید داری؟
آنان که با چراغ بودند و انسانشان آرزو بود نیافتند!
بی چراغ مییابید؟
منتظرم...
تولد یک مرجان مبارک ...
شما هم؟؟ شهریور؟؟
جالب بود. حالا با یک اپ جدید موافقی بدو بیا
سلام بر دوستی که هم اندیشه اش را دوست دارم و هم قلمش را...
و هربارکه مرا قابل میداند برای آمدن بسیار خوشحالم میکند
امیدوارم خوب باشد و سالم
نمیدانم بگویم غمگینه ها یا شاد نوشته هایتان را خواندم
به هرحال که خوشم آمد...
پایدار باشید و مهربان
تولدت مبارک !!!
ممنونم...............
آخه آدم حسابی ...الان وقت تولده؟
هیس...دارم موسیقی گوش میدم.
سلام ، زیبا بود .... دیگه تولد هیچ کس مهم نیست ... مثل اینکه سالمرگ مهمتر شده این روزها ... همه منتظرند.
سلاااااااااام
خوبی گلم ؟
تاریخ نداشت اما تولدش مبارک
تولدت مبارک عزیز...
نمی تونم بیشتر از این بنویسم ... فعلن بهت نوشته هاتم
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناسی نه ای دلبرا خطا اینجاست
تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد
من اول روز دانستم که این عهد
که با من می کنی محکم نباشد
.................................................................
ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
تا درخت دوستی بر کی دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
گفت و گو آیین درویشی نبود
ورنه با تو ماجراها داشتیم
شیوه چشمت فریب جنگ داشت
ما خطا کردیم و صلح انگاشتیم
گلبن حسنت نه خود شد دل فروز
ما دم همت بر او بگماشتیم
نکته ها رفت و شکایت کس نکرد
جانب حرمت فرو نگذاشتیم
گفت خود دادی به ما دل حافظا
ما محصل بر کسی نگماشتیم
سهند جان...فقط گفتم این روزها خوب نیستم!گفتم که این سر شوریده باز آید به سامان...نگفتم؟!
سلام
خوب وبی دارید ها.. از وب حباب به اینجا رسیدم..
موفق باشید یه سرم به ما بزنید.
آمدم که بگویم : "درد بی ترانه" خواندن را بگذار کنار "درد بی ساز رقصیدن"...درد را از هر طرف که بخوانی درد است ...
خواستم بگویم :خوش به حال "او" (برای ما "او" و برای شما "تو") که فهمید... "من" نفهمیدم...
علی علی...
یادم رفت :تولد مبارک !
من همان روز که به دنیا آمدم گریستم ...یعنی هم از اول گرفتم عزای خویش را
تولد ..روزی که دست در دست هایی روبه غروب وطن بروی ...دست در دست های مریم این مسیر بلند زیر باران شعر برقصی ...یا گیسو برقصد شعله برقصد ..تو تماشا کنی روز تولده .....وگرنه این تاریخی که یادگار مرگ ما از بهشت باشد .وپای ما را به دنیایی ببرد که این همه لیلی سیاه ..واسه ت عشوه بیاد ..چه تولدی ....پروانه های شهر فاحشه شدند ..سنجاق روی جیب شدند نانجیب شدند
ما برای معنا در باران رفتیم ازدست معنا در چشم های کسی افتادیم که سیاه قبره مرجان
ممنونم از لطف بیکرانت. امیدوارم در مشهد حسابی خوش بگذرانی. من این روزها خیلی نابودم. دارم تمام سعی ام را می کنم تا حق ام را بگیرم. وبلاگ را بخوانی میفهمی.
شاید مهم هم نیست...آن هم با این تخییر...به هر حال: تولدش مبارک...
علی علی...
دوباره خواندم...احساس می کنم خیلی هم مهم است...انسان یک بار در عمر بیشتر لحظات را تجربه نمی کند...
علی علی...
ببخشید یعنی چی بیخود...نفهمیدم
علی علی...
سلام
تا با حال به من سر نزده ای !!!!
ممنون می شم سری هم به ما بزنیالبته پست اخیر و چند تا پست قبلی که موضوعیت بیشتری دارند ...
...
نظرات جالبی داری ...
...
به امید خدا
خوش باشی
یبا تاخیر زیاد مبارک است
روزگار غریبی است نازنین ...
یادت می آید ؟ آن بار که گفتم درد تو از بی دردی است و تو با بغض نگاهم کردی و گفتی :
نا دانسته مگو....
و حال ، من مانده ام و هزار مگوی نادانسته ...!!!!!!!!!!!!!!
تو راست می گقتی ......
درد را در پستوی دل نهان باید کرد.......................
کسی چه می داند...
...
درد انسان متعالی
تنهایی و عشق است "
همین درد مشترکمان بس است برای دوست داشتنت ....
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست....
حضورتان......زنده ترین طرح زندگیم شده : سپید.......کوتاه!
خدا تو را به کس دیگر آشنا نکند.......آمین!
یا زهرا(س)/
نمی خواهم خاک تیممت باشم!بوسه می خواهم ؛ مهر نمازم کن......!
ای کاش لحظات زندگیم را فدای یک بار ه نگاهش نکرده بودم و با تک تک حروف انتظار بازی نمی کردم...
کاش.....راستی ؛ ببخشید شما؟!!!!