شیخ بی چراغ

خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن تلف کرده ام سوگوار نباشم

شیخ بی چراغ

خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن تلف کرده ام سوگوار نباشم

سرگذشت "کسی" که هیچ کس نبود...

نه!جرات فهمیدن نداشتم.ندارم هنوز هم.می خواستم«طوری از کنار زندگی بگذرم که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد نه این دل ناماندگار بی درمان»...نه!آقای آغداشلو!حق با شماست.«همانی نشدیم که می خواستیم»شدیم؟شاید وقتی دیگر.

حالا که کوچه ها همه سیاه پوشند...نه!این را نمی خواستم بگویم.حالا که کوچه ها همه یا بن بستند یا به خیابان می رسند...نه این را هم که خوب می دانید!دیگر چه می ماند جز اینکه شب ها همه ـ شب یلدا ـست که هی در آن «همدم غم شبونه» بخوانم و هی «نیاید آن که قرار بود»...حالا شما هم بگویید:«شما را چه به قول وقرار!»باز هم حق با شماست.مارا چه به قول وقرار...آخر می دانید:

«زن بی حجاب نداریم...زن باحجابم نداریم...

مرد بی غیرت نداریم...مرد باغیرتم نداریم...

نداریم...نداریم...نداریم...

تولد یه بچه اس...اما بچه هم نداریم...»

درد از «بی ترانه خواندن»است.شما که خوب می فهمید! "تو" که خوب می فهمی...


پ.ن۱: دوست داشتم این نوشته روزگاران دورم را...وصف حال این شبم بود! 

پ.ن۲: خواستم بگویم ٬ خوش به حال تو که حداقل شب تولدت شانه ای بود که پنهان از نگاه پرسشگر دیگران٬ پشت چراغ قرمز های عزیز این تهران لعنتی٬ سرت را بر رویش بگذاری و یک دل سیر گریه کنی...یادت هست؟! و از آن مهمتر اینکه "کسی" بدون اینکه بپرسد چرا ، تند و تند اشکهایت را پاک کند و نوازشت کند...خوش به حال "تو"! 

پ.ن3:حرمت نگه دار،د ل م ... گلم...که این اشک خون بهای عمر رفته من است، میراث من!نه به قید قرعه...نه به حکم عرف...یک جا سند زده ام همه را به حرمت چ ش م ا ن ت....به نام تو، مهر و موم شده به آتش سیگار متبرک ملعون!...همین سیگاری که اشک هار ا هم پنهان می کند! 

 

مهم نیست: امشب تولد یک مرجان بود!

نظرات 80 + ارسال نظر
مردی که مرده بود پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:04 ق.ظ http://zendeh-be-gor.blogsky.com

چی بگم.....

................................................................ پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:21 ق.ظ

تولدتان با این آهنگ لعنتی مرا برد به جایی دورتر از آن چراغ قرمزهای تهران لعنتی تان!
این همه درد بس است مرا...رسم نوشتن را دیگر فراموش کرده بودم...یادم آمد که برای کادوی تولد این قول را داده بودم که حتا اگر نباشم هم این جا برایت بنویسم!
اگر به من بود همین شب ماه رمضونی می آمدم جلوب خانه تان و می رفتیم جایی مثل باغچه کهک...می نشستیم دو نفره زار می زدیم...به آن چراغ قرمز ها هم نیازی نبود!
رسم شده انگار هرکس که قرار است سالگرد ورودش را به این دنیای لعنتی جشن بگیرد به یاد اولین روزهای دنیایی شدنش زار بزند...دنیایی شدن بد دردی است خانوم.

جایی دور تر از آن چراغ قرمز ها...جایی که به آن "مومن" بودم آقا!
دنیایی شدن بد دردیست آقا...می دانم!
یاد روزهایی بخیر که می گفتم وقتی حوا میوه ممنوعه را خورد گناه بوجود نیامد.فضیلت باشکوهی متولد شد که به آن گفتند "نافرمانی"...فکر کنم تو هواپیمای مشهد بودم و گفتم!!!....به اندازه تمام نقطه چین های بی قاعده تان بغض دارم آقا...بغض!

رسا پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:02 ق.ظ http://ahianeha.blogfa.com

سلام.من از وبگردی به اینجا رسیدم
تاریخ نداشت مطلبت اما خواستم بگویم : برایت لحضه های بی شماری را ارزو میکنم تا سبکی را تجربه کنی/ سبک/ مثل نفس کشیدنی پس از گریستن..
تولد یک مرجان مبارک

امیر پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:07 ق.ظ http://otuban.blog.co.uk

تولدت مبارک
حیف که برایم رمقی نمانده که با خنده بهت تبریک بگم
اما لبهایم لبخند میزند و می خواند: تولد تولد تولدت مبارک...
فاراموش نکن همه راها بن بست هستند نه فقط کوچه ها

b6 pencil پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:14 ق.ظ http://masihayi.blogspot.com

نگارینا!
شانه های "او" هم حتی زیاد طاقت ندارن...
حتی در کوهستان ها هم سکوت هست، باور نداری؟
مبارکش کن!

سهیل نصرتی پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:51 ق.ظ http://mahbaan.blogfa.com

درود
واسه ما و خودت مهم بود و بس
اگه تهران بودم کادو می خریدم برات!...
یه شعر از خودم رو برا هدیه تولدت می فرستم:

بهترین هدیه ی خدایی
گلوبندی از باغ های اناری فقط به تو داده می شود
که جایزه ی عشق را برده ای

ای بانوی افسانه های چشم سیاه تاریخ
پلک هات که روی هم می افتند
کشته ها
سقوط می کنند
از گورستان های زندگی بخش چشم هات

زمانی در ماموریتت به من می رسی
که دامن های اسکاتلندی بلند
به پایت می افتند
که بیا با گمشده ات آرام برقص
...

ممنونم رفیق...هدیه های ارزشمندتان را دوست می دارم!
و مخصوصا آنجایش را که دامن های اسکاتلندی بلند....ممنونم.

.... پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:56 ق.ظ

بیزارم از عشق ساحلی ؛ بیا و غرقم کن در آغوش همیشه مغشوشت....شب مبارکیست برایم امشب!باور کنید...شمع روشن می کنم اما نمی دانم در رثای متولد شدن شما یا سوگ نابودی خودم!
شمع روشن می کنم......یا زهرا(س)/

.... پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:58 ق.ظ

چشمهایم را بستم...نگاهتان را به ذهنم آوردم....و زیر لب گفتم : مات مناعت نگاهت شده است ؛چشمهای فقیرم...تولدت مبارک "عسل بانوی خاموش شبهای من"!
یازهرا(س)/

یاسر پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:02 ق.ظ http://manbarayeoo70.blogfa.com

نفسی عمیق.............................همین!


علی علی...
---------------------
شما تهرونیا می فهمید نفس عمیق یعنی چی؟!!!

تو همین تهرون لعنتی هم هنوز هست جاهایی که بشه نفس عمیق کشید...اگر شما کوه خضر را دارید؛ کهف الشهدا هم مال ماست...فراموش که نکردید؟!!

سهیل نصرتی پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:10 ق.ظ http://mahbaan.blogfa.com

منم خیلی ذوق کردم که خوشت اومد...جدی می گم

مادرت زمینی نبود
پا به ماه که گذاشت
دختری عجیب به دنیا آورد
که به ماه می ماند

کسی و مگه نداری که نازتو بکشه خانومی؟!!..باید کورشه بکشه!!!

...که نازمو بکشه...؟! نمی دونم...

یاسر پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:40 ق.ظ http://manbarayeoo70.blogfa.com

ما کهف الشهدا ی شما را فراموش نکرده ایم...هر چند که احساس می شد خیلی غریب اند...


علی علی...

بابک پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:49 ق.ظ http://www.gafye-dar-bad.blogfa.com


تولدت را تبریک میگویم
و چشمهایت را
چراغی میجویم
در این شب پر ستاره
شاید این بار راهت را
پیدا کنی
و دوباره به نقطه ی تکرارت
سقوط نکنی!

عربگری پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:07 ق.ظ http://www.xinap.blogfa.com

سلام
زیباست
موفق باشید

شهرام پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:13 ق.ظ http://www.jonobgan.blogfa.com/

سلام
عجب دوره ای شده. دیگه حتی برا تبریک گفتن هم رمقی نمونده. تبریک چی؟ که فهمیدی یکسال دیگه تو لجن این سالها گذروندی؟ نه، نمی شه ترانه ای برا شادی کردن گوش کرد. وقتی به ...
امیدوارم سالهای خوشی در انتظارت باشه و روز بروز جوونتر بشی. یعنی روز بروز دلیل شادی بیشتری پیدا کنی.همین.
هزار سال جلالی بقای عمر تو باد شهور آن همه اردی بهشت و فروردین

iran archit پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:03 ق.ظ http://www.shabnamshokri.blogfa.com

سلام ممنون که از وب من دیدن کردین.
وبلاگ جالبی دارین. با مطالبی متفاوت.
پیروز باشید و سربلند

عه تا پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:39 ق.ظ http://bankol.blogfa.com/

سلام
من امشب امدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
شعر که بلد نیستیم بسراییم مجبوریم دست به دامن اخوانی کسی بشیم حالا بیربطم بود با مقصود گناهش با من .احوان که نمیدانست روزی چه استفاده ابزاری نابجایی خواهد شد از شعرش؟
گفته امد که گفته اید سپاس از روان زلال کودکانه ای که در نظرت موج زد(صد البته تنها جنبه ی بی غشی کورک ادات تشبیه است نه چیز دیگر)
و ااینکه از نام شیخ مردی با محاسن پر پشت و دستاری و...در خیال بودنه لعبتی دریایی که اینک مشهود است.
سهم شادیت از زندگی افزون...ایدون باد

حباب پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:49 ب.ظ http://www.asayemoosa.blogfa.com

آیکون اشک ریزان

چرا؟!!

تنها پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:24 ب.ظ http://www.tannhaa.blogfa.com

اول: تولد یک مرجان مبارک....
دوم: من هم هنوز بعد از دیدن بار ها و بار ها ؛ شب یلدا ؛ دوست می دارمش
....
نوشته ات مثل همیشه باعث شد فکر کنم...برام جالبه که یکی این طور ی مینویسه!
(طور ) نوشته ات رو دوست دارم
با تهران لعنتی هم خیلی موافقم...تهران واقعا لعنتی ست!
پیش پیش از همه تهرانی ها عذر می خواهم....!

واخر: پ ن سومت که دل را به بازی گرفت بسیار...حرف دل را خوب میزنی حرف دل همه را شاید ....!
باز هم سالگرد تولدت را تبریک میگم .و برای این روز برات ارزو میکنم تا به تولد واقعی برسی و برسم....

محمد پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:55 ب.ظ http://amin345.blogfa.com

عاشق با عشق آشناست با معشوق هیچ آشنایی ندارد . . .
.
.
.
یا مهدی ادرکنی . . .

حامد پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:29 ب.ظ http://divarekotah.persianblog.ir

سلام
چراغ قرمز...
اینجا گیر کرده ام
چرا امسال تولد ها همه یک جوری بود؟
شعر پی نوشت ۳ برا حسین پناهی است؟

آره.

زم بور پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:16 ب.ظ http://www.etopia.blogfa.com

به این جناب عه تا بگین لطفا مودب حرف بزنه ایشون اگه می خوان دست یه دامن شن لطفا دست به دامان کسی شن که بشه گفت فلانی چیزی...
اسم حضرت اخوان رو مودب بیارین لطفا.
+انتظار می رفت شاید برای خودت هم مهم مباشه.

زم بور پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:30 ب.ظ http://www.etopia.blogfa.com

آمده ای نه با ادامه ی بوهای زیر خاک نه با تجریه های غلیظ تاریکی.
آمدی تا پیام بر باشی برای کوچه هایی که سر گردانند وسط خیابان و بن بست .
آمده ای تا کوچه ها به آفتاب برسانندمان و ماه سایه بان کوچه هامان باشد و خداوند یه بهانه ی تو- تو بچه ی نق نقو-شاید زشت - ارزانی بدارد نعمت را بر اطرافیانت.
یادت باشد ۱۲ شهریور ها بوی نعمت می دهد بوی خداوند بوی سایبانی.

شهرام عابدینی پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:46 ب.ظ http://shahramimage.blogfa.com

سلام .

ما هم همچنان می خوانیم و بر می کنیم و بر می گیریم ...

تولدت مبارک . البته همون طور که گفتی زیاد مهم نیست .
10 - 15 روز پیش هم ، هم تولد من بود و هم مهم نبود . عین همه ی روزایی که باهاشون شب میشم .
...
طبق معمول پ . ن ها دلی تر و دل نشین بود .

همه ی چیزهایی که گفتی نداریم رو داریم ؟

مردی که مرده بود پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:42 ب.ظ http://zendeh-be-goor.blogsky.com

نمیدونم چرا اما به نظرم کم کم باید فاتحه ی این آخرین رفاقت را هم بخوانم.....هی هر روز دور تر می روی از دنیای ما......و من اکنون اینجا دیگر از تلاش های بیهوده چندشم میشود....

این دل غمدیده حالش به شود دل بد مکن...

حامد پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:34 ب.ظ http://divarekotah.persianblog.ir

من فکر کنم کامنت داده بودم اینجا. تایید نمیشم؟

منتظر او جمعه 13 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:05 ق.ظ http://afagh.blogfa.com

سلام
سپاس!
امید داری؟
آنان که با چراغ بودند و انسانشان آرزو بود نیافتند!
بی چراغ می‌یابید؟
منتظرم...

آویسنا خسروی جمعه 13 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:21 ق.ظ http://rueful.blogfa.com

تولد یک مرجان مبارک ...
شما هم؟؟ شهریور؟؟

دوست جمعه 13 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:00 ق.ظ http://azshanbe.blogfa.com

جالب بود. حالا با یک اپ جدید موافقی بدو بیا

روح الله احمدی(بلبل) جمعه 13 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:41 ق.ظ http://iranianpoets.blogfa.com

سلام بر دوستی که هم اندیشه اش را دوست دارم و هم قلمش را...
و هربارکه مرا قابل میداند برای آمدن بسیار خوشحالم میکند
امیدوارم خوب باشد و سالم
نمیدانم بگویم غمگینه ها یا شاد نوشته هایتان را خواندم
به هرحال که خوشم آمد...
پایدار باشید و مهربان

پ درام یگانه معافی جمعه 13 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:41 ب.ظ

تولدت مبارک !!!

ممنونم...............

خوشرو جمعه 13 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:56 ب.ظ http://khoshroo.blogfa.com/

آخه آدم حسابی ...الان وقت تولده؟
هیس...دارم موسیقی گوش میدم.

امیر پرویز جمعه 13 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:41 ب.ظ

سلام ، زیبا بود .... دیگه تولد هیچ کس مهم نیست ... مثل اینکه سالمرگ مهمتر شده این روزها ... همه منتظرند.

asal شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:09 ق.ظ http://nime1.blogfa.com

سلاااااااااام
خوبی گلم ؟
تاریخ نداشت اما تولدش مبارک

عارفه شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:54 ب.ظ http://kardoonak.blogfa.com

تولدت مبارک عزیز...
نمی تونم بیشتر از این بنویسم ... فعلن بهت نوشته هاتم

مردی که مرده بود شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:03 ب.ظ http://zendeh-be-goor.blogsky.com

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناسی نه ای دلبرا خطا اینجاست

مردی که مرده بود شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:13 ب.ظ http://zendeh-be-goor.blogsky.com

تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد

من اول روز دانستم که این عهد
که با من می کنی محکم نباشد

.................................................................

ما زیاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
تا درخت دوستی بر کی دهد

حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
گفت و گو آیین درویشی نبود

ورنه با تو ماجراها داشتیم
شیوه چشمت فریب جنگ داشت

ما خطا کردیم و صلح انگاشتیم
گلبن حسنت نه خود شد دل فروز

ما دم همت بر او بگماشتیم
نکته ها رفت و شکایت کس نکرد

جانب حرمت فرو نگذاشتیم
گفت خود دادی به ما دل حافظا

ما محصل بر کسی نگماشتیم

سهند جان...فقط گفتم این روزها خوب نیستم!گفتم که این سر شوریده باز آید به سامان...نگفتم؟!

چایخانه شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:13 ب.ظ http://www.chaykhaneh.blogfa.com

سلام
خوب وبی دارید ها.. از وب حباب به اینجا رسیدم..
موفق باشید یه سرم به ما بزنید.

میترا شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:02 ب.ظ

آمدم که بگویم : "درد بی ترانه" خواندن را بگذار کنار "درد بی ساز رقصیدن"...درد را از هر طرف که بخوانی درد است ...
خواستم بگویم :خوش به حال "او" (برای ما "او" و برای شما "تو") که فهمید... "من" نفهمیدم...
علی علی...

یادم رفت :تولد مبارک !

........م.رحمی زاد شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:35 ب.ظ

من همان روز که به دنیا آمدم گریستم ...یعنی هم از اول گرفتم عزای خویش را
تولد ..روزی که دست در دست هایی روبه غروب وطن بروی ...دست در دست های مریم این مسیر بلند زیر باران شعر برقصی ...یا گیسو برقصد شعله برقصد ..تو تماشا کنی روز تولده .....وگرنه این تاریخی که یادگار مرگ ما از بهشت باشد .وپای ما را به دنیایی ببرد که این همه لیلی سیاه ..واسه ت عشوه بیاد ..چه تولدی ....پروانه های شهر فاحشه شدند ..سنجاق روی جیب شدند نانجیب شدند
ما برای معنا در باران رفتیم ازدست معنا در چشم های کسی افتادیم که سیاه قبره مرجان

یلدا شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:41 ب.ظ

ممنونم از لطف بیکرانت. امیدوارم در مشهد حسابی خوش بگذرانی. من این روزها خیلی نابودم. دارم تمام سعی ام را می کنم تا حق ام را بگیرم. وبلاگ را بخوانی میفهمی.

یاسر شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:26 ب.ظ http://manbarayeoo70.blogfa.com

شاید مهم هم نیست...آن هم با این تخییر...به هر حال: تولدش مبارک...


علی علی...

یاسر شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:27 ب.ظ http://manbarayeoo70.blogfa.com

دوباره خواندم...احساس می کنم خیلی هم مهم است...انسان یک بار در عمر بیشتر لحظات را تجربه نمی کند...


علی علی...

یاسر شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:27 ب.ظ http://manbarayeoo70.blogfa.com

ببخشید یعنی چی بیخود...نفهمیدم


علی علی...

شریعتی یکشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:09 ق.ظ http://dasthayeman.blogfa.com

سلام
تا با حال به من سر نزده ای !!!!
ممنون می شم سری هم به ما بزنیالبته پست اخیر و چند تا پست قبلی که موضوعیت بیشتری دارند ...
...
نظرات جالبی داری ...
...
به امید خدا
خوش باشی

شیرین یکشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:54 ب.ظ

یبا تاخیر زیاد مبارک است

سمانه دوشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:22 ق.ظ

روزگار غریبی است نازنین ...
یادت می آید ؟ آن بار که گفتم درد تو از بی دردی است و تو با بغض نگاهم کردی و گفتی :
نا دانسته مگو....
و حال ، من مانده ام و هزار مگوی نادانسته ...!!!!!!!!!!!!!!
تو راست می گقتی ......
درد را در پستوی دل نهان باید کرد.......................
کسی چه می داند...
...

[ بدون نام ] دوشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:29 ق.ظ

درد انسان متعالی

تنهایی و عشق است "
همین درد مشترکمان بس است برای دوست داشتنت ....


به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست....

.... دوشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:24 ق.ظ

حضورتان......زنده ترین طرح زندگیم شده : سپید.......کوتاه!

خدا تو را به کس دیگر آشنا نکند.......آمین!
یا زهرا(س)/

می شناسی ام! دوشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:33 ق.ظ

نمی خواهم خاک تیممت باشم!بوسه می خواهم ؛ مهر نمازم کن......!

[ بدون نام ] دوشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:23 ق.ظ

ای کاش لحظات زندگیم را فدای یک بار ه نگاهش نکرده بودم و با تک تک حروف انتظار بازی نمی کردم...

کاش.....راستی ؛ ببخشید شما؟!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد