پیش از خیره خیره ، انقلاب هوس هات...
از آشفته شال گیسوان پیدایم...
برآمدگی های بی اغراق تنم....و آستین های کمی از مچ بالام...
در چشم هام نگاه کن..
تمام وسوسه های زمین به سیاهچال های عسلی مردمک های من ختم می شود....!
پ.ن2:نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم.......گفتم یا نگفتم؟!! "عروس قصه ها" را هوس کرده ام این روزها...
پ.ن3 : (خصوصی) برای "خودش": من پاسخگوی هیچ خاطره ای نخواهم بود...نیستم....مفهوم است؟!!
پ.ن۴: دوستان گذشته یکی یکی بازمی گردند و من مبهوت مبهوتم...!!
مهم تر از پ.ن: بودنتان مایه آرامش و مباهات است استاد....
از برت که راندی ام
بر ِ " بی مرد شهر " شد پناهم
و کاش وسوسه تجرد نمی شدی
که فاحشگی مرام ما نبود....................!
پ.ن1:دلتنگی امانم را بریده ، از زور بی کسی با تو حرف می زنم.اشتباه احمقانه من این است؛ همیشه توی آدمها ، دنبال تو می گردم پدر!
پ.ن2: هرچقدر هم بند باز ماهری باشی ، یک روز ناگزیر زمین می خوری..."فقط" مواظب باش ، پیش پاهای من نیفتی...!!!مرا بلعیدی و تو را تف کردم ، چه فرق می کند وقتی هیچ کداممان چشیده نشد!
پ.ن3: وقتی دوباره تمام سطور بالا را مرور می کنم ، باحیرت می گویم : اینها را من نوشتم؟!!! و انگار کسی آرام می گوید : من...همین "من" ساده...باور کن....!
کاش ما را به اسیری جای دیگری می بردند.....