شیخ بی چراغ

خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن تلف کرده ام سوگوار نباشم

شیخ بی چراغ

خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن تلف کرده ام سوگوار نباشم

شرعی ترین خلاف!

نازنینم! 

در زوال ساده مغزم به دیدنم بیا....نمی توانم مغزم را تمدید کنم.  

عکس دیدنت که همیشه ادامه دارد٬ به تعداد نفس های گرمت...حتی وقتی از صورت من دور دور است...! 

رفیقم! مهم نیست اگر بی آبرویی شود...من از راست روی ها بی زارم...مسیر راست بیراهه ایست که مرا به حماقت می کشاند! 

 خیالت راحت٬ همیشه بی آبرو می مانم...که این جهان هیچ آبرویی برای چشمهای همیشه خیسم...لبهای ورچیده ام....و سنگینی سینه ام٬ باقی نگذاشته. 

بیا با هم بی آبرویی کنیم...خلاف شرع کنیم...بیا با هم ناموس را تکه تکه کنیم!!! 

عزیز ترینم! 

گوش کن صدایم را٬ بیا...سیگاری بگردانیم...به سلامتی هم لیوان بچرخانیم...با خیال هم آغوشی ٬ هم خوابگی کنیم... 

من با صدایت به لحظه آخر می رسم...بیا شیرین ترین طعم را در گناه بپوشانیم...و برهنه شویم* 


پ.ن۱*: عسل اخوان...منونم عسل جان. 

پ.ن۲:آخر٬ من بوریاباف را با حریر شعر چه کار....؟!....فقط خواستم بگویم....در ره منزل لیلی همه لی لی کردید٬ شرط اول قدمش را به کجا طی کردید....؟!! مرا بحل کنید....

 

 یا علی مدد.....

 

به جای پ.ن۳!! : دردناک است وقتی ۱ ماه زودتر تولد وبلاگت را به خودت تبریک بگویی و سریع حذفش کنی....درد ناک است وقتی بفهمی روزها و شبها هم از مدارت خارج شده اند!...شاید البته بیشتر مضحک به نظر بیاید!

مفرد مونث مخاطب....که منم!

نجاتا! 

بوی گل می دهد تنم؛ گیاه....باد می برد به دور٬ به دور این همه شهر بی دلیل....بوی این تنم که باد می برد به دور برای تو باد.که با همان باد می آید به سوی بودنت....اگر که باشی! 

بهارا! 

می شویم با باد ٬ موهایت را در باران...می شویم با گل٬ گیاه٬ رد پایت را در برف...رفته ام ٬ بهارا! رفته ام دور تر از ترس نهانی که می آید از تپه های عقل...فقط ببین مرا! 

ببین رد پایم را...که آهسته پیچیده در فهم دشت٬ که آهسته پیچیده در عقل شهر٬ فرو رفته آهسته در درک راه و وریب*.... 

و موسی ٬ ببین! 

به دنبالم از تورات می آید٬ برای تکفیر این تن٬ که می دهد بوی حرف تو و خیال...بوی گل٬‌آتش و غبار....پر شتاب می آید از دره ها و سراشیب راه.  

مامنا! سرعت گیرهایت را دوباره بازسازی کن.... 

اما....همه این ها به کنار....رفتنم بخش!(جان مادرت) دره نایابی هم......بودنم بخش!بیابان بی پایانی هم.


*پیچیدگی.پیچ و خم 

پ.ن۱:من درد تو را ز دست آسان ندهم/دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم/از دوست به یادگار دردی دارم/کان درد به صد هزار درمان ندهم..... برای خودش!اگر که بفهمد....

پ.ن۲: این که تنها بنایی که اگر بلرزد محکم تر می شود٬ دل است....را اگر قبول نداری٬ پس رساله ات را تغییر بده! 

پ.ن۳:از زیارت چشمهایی آمده ام که دخیل اشک به ضریح مژگان داشت.............راستی؛ مردی که مرده بود؛ می خواد دوباره بنویسه....