«باید استاد و فرودآمد
بر آستان دری که کوبه ندارد
چرا که اگر بگاه آمده باشی دربان به انتظار توست
واگر نه
به در کوفتنت پاسخی نمی آید...*»
بگاه آمده بودیم به خدا!دربان مست بود و خواب آلود.به عشق ما؟چه فرقی می کند عزیزم!!! از دیوار بالا رفتیم.فریاد زدند:دزد؛دزد...گرفتار شدیم.این همه سال.سالی نیست؟این همه ماه! اصلا این همه روز...فکر کن!حالا تو هی بگو بیگاه است که این همه بی تابی.که این همه کلافه ای! والا صرف صیغه کلافگی که این همه دشوار نیست.هست؟لعنت به هرچه ترکیب نامناسب!«ما با هم غروب می کنیم»یک روز غروب.تو گفتی.«وقت غروبشه دیگه!»
...
«چتر آورده ای؟!!!
...
خیس می شویم...باران هم که نیاید!!!»
*حس می کنم خیلی به شما توهین می شود اگر بخواهم بگویم که شعرـدر آستانه ـ سروده شاملو است!
پ.ن۱:این امتحانات کذایی نزدیک شده و ما هنوز داریم واحدحیاط رو پاس می کنیم (بچه های دانشکده علوم اجتماعی علامه با این واحد آشنا هستن)
پ.ن۲:می خواستم یه مطلب در مورد وقایع اخیر دانشکدمون (تحصن بچه ها)بنویسم ...دیدم به هیچ عنوان حوصله این جنغولک بازی ها رو ندارم...متاسفم همتون از نقد پرمغز من محروم شدین!!(یه کم دیگه تحمل کنید این نارسیسیم از بین می رود.امیدوارم!)
پ.ن۳:یه خبرهای خوبی تو راهه!...که فقط سحر و هانی گلم می دونن....برام دعا کنین که اگه درست بشه خیلی چیزها حل می شه!!!همتونم دعوت...
پ.ن۴:یه عزیزی می گفت خوندن وبلاگ دخترها خیلی خسته کننده است!چون همش قربون صدقه هم می رن...دیدم راست می گه ها!دیگه تکرار نمی شه.قول می دم!در ضمن قابل توجه دوستان : من این ربنای گوشه صفحه رو ۱۰۰ بار برداشتم.دوباره بر می گرده...حکمی یه حکمتی توشه!
به خدا توکل می کنیم بشود ان شاء الله
سلام
واحد حیاط رو نمیدونم......ولی کاشان که بودیم...به بلوار روبروی دانشکده فنی میگفتیم (ایران زمین).....تمام جدول ها سرققلی داشت.....چقدر شیشه ی دلستر بهنوش خرد کردم اونجا.....حالا این مرد خوشبخت کی هست؟ اسب سفید داره؟ آیا؟.....
نه.اسب سفید نداره...اما یه دل سفید و بزرگ داره که به ۱۰۰ تا اسب سفید می ارزه...
موندم چی بگم که ......... آفرین جالب بود ( چشمک)
با سلام
فرا رسیدن ایام فاطمیه را ...
با پستی در مورد حضرت صدیقه طاهره بروزم
کتاب فص فاطمیه در 19 فصل شرح شده است. عدد 19 هماهنگ با حروف بسم الله الرحمن الرحیم. خمسه (پنج تن آل عبا). وجود، واحد و ایجاد است. حضرت فاطمه زینب خمسه طیبه است (محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام) است. بسم الله الرحمن الرحیم. خمسه طیبه. ایجاد. وجود. واحد به اوزان حق می باشند و همه به یک روح برمی گردند و آن روح عدد 19 است.[گریه][گل]
خیلی خوب می نویسی .
تپل هست پس.......این شاهزاده ی جوان...
تپل؟...نه اتفاقا...چطور مگه؟!!!!
سلام بر گلِ داوودی!
آن، دروغی بزرگ بود؛ درستش این است:
هر سه سخن گفتند:
هم میهمان، هم میزبان
و هم گلِ داوودی!
(تا کور شود هر آن که نتواند دید!)
حق است حضرت عشق؛ عشق است حضرت حق!
سلام
خیلی زیبا بود.....
دربان مستی که .....
یا علی
اما تو واسه من دعا نکن... این روزا جون کندن روحم رو دارم میبینم.........هدایت میگه کسایی که خودکشی میکنن خودکشی رو انتخاب نمیکنن بلکه خودکشی اونا رو انتخاب میکنه..........دوست نداشتم تو اون کامنتی که از زندگی تو گفتم از مرگ خودم حرف بزنم.............
اشکالی نداره دوست من...خوب کردی گفتی!
من نظر می دهم
تو نظر می دهی
ما نظر می دهیم
من نظر می دهم پس هستم
من نظر می دهم پس منظور این است که وبلاگ خوبی داری به من هم سر بزن
من نظر می دهم پس یعنی همین
شما لطف دارین البته
آقای داوود چه می کند
من گردباد را دوست دارم
من دوتا پیتزا می خورم که ضرر نکرده باشم
نخود فرنگی زیاد با ذرت زیاد ولی از کلم خوشم نمی آید
اگه می شد سیگار کشید
آخ اگه می شد سیگار کشید
نوشابه دوتا می خورم
ماست و سس زیاد
همین
حالا که اینطوره من هم سلام
شما مطمئنا فقط می خواستین دل من رو بسوزونین...خدا به داد برسه وقتی گرد باد پاتوق بعضی ها بشه!!!! خوش بگذره دوست من....(در ضمن تک خوری اصولا چیز جالبی نیست..!!!)
چرا اون یکی کامنتم رو تایید نکردی
من همه رو تایید کردم...کدوم رو می گی؟دوباره بنویس.
سلام فقط این رو بگم که اگه ادامه بدی میتونی یه داستان نویس خوب بشی.
چون یکی از کامنت هام به دستت نرسیده بود.....کامنتم بی معنی شده......گفتم نمیخوام از مرگ من بگم وقتی از زندگی تو میگم......
گفتی چرا گفتم تپل.....چون گفتی یه دل سفید گنده داره.....و یه چیزایی که الان یادم نیست دوباره بنویسم.......آپم بیا
با سلام
وبلاگ با مبحث کالبد شکافی شماره 2 ،جنازه دوم علی اکبر یاغی تبار به روز شد
منتظر حضور گرم و صمیمانه ی شما و نظرات مفیدتان در این باره هستیم
با تشکر
ارادتمند مهدی آذری
من به طرز عجیبی این طرز نوشتنت رو دوست دارم. هیچ وقت نمی خواستم بگم! هیچ وقت و اگر امشب از شدت عربتی که روی شونه هامه جشمام اینطوری خیس نبود شاید بازم...
می خواستم چیزی بگویم...اما تو خود بهتر میدانی!در این مواقع جنس واژه هایم از سکوت است...
سلام
خیلی ممنون که سرزدید
وبتون جالبه
ولی لطفا پیشنهاد هم بدید که چه نوع مطلبی بنویسم
با تشکر
غزاله
سلام و درود به شما دوست عزیز / اولین بار هست که میام اینجا مطالبت خوب بود
به من هم سری بزن
سلام یه وب جدید زدم قبلی هم هست هنوز....این سومین وبم هست.........اگه خوشت اومد لینکش کن و یه کم هم تبلیغات......رو وب کلیک کن......زنده یه کور رو هم ادامه میدم
من از همین جا حمایت جدی خودم را از وبلاگ جدید سهند اعلام می کنم....!
امیدوارم همه چیز همان طور که دوست داری پیش بره :) یا علی گفتیم و عشق آغاز شد
امیدوارم که موفق باشی ... از این خوشم اومد ( خیس میشویم ... بارن هم که نیاید!!! )
بگم خبر خوب خانومها چیه؟ ..اولش شینه!/ما خانوادگی دعا میکنیم تا هممون بیایم!!!!!!!!!!!!!!!!!
در آدرسی که گذاشته ام با (علیه السلام باش!آِنچه بر دانشگاه علامه می رود)..خستم..بخونید وقت زیادی نمی گیره..راستی سجاد هم دستگیر نشده...خوشحال نشید.. !!!!!الان اینجا پیش من نشسته و می خنده!!!!!!
چرا فکر کردین من از دستگیری سجاد خوشحال می شم؟!!! در ضمن اگه می دونستین ما چند سال برای رسیدن به هم دوندگی کرده ایم شاید هیچ وقت نمی گفتین خبر خوب خانومها اولش شینه...!!!!
بزن باران بهاران فصل خون است
بزن باران که صحرا لاله گون است
چندیست آسمان نیز به حال دانشجویان می گرید، دانشجویان معترضی که در مقابل درب های ساختمان مرکزی برای احقاق حقوقشان در ارتباط با استفاده از خوابگاه بی صبرانه به انتظار ریاست پاسخگوی !!!! دانشگاه نشسته اند ، آسمان آخرین دارایی اش را به دانشجویان تقدیم می کرد
در دانشگاه بو علی سینا دیگر کسی از خیس شدن زیر باران حراس نداشت زیرا همه می دانستند این واپسین باران آشیان بی سقف شان نخواهد بود ، دیگر حتی از تهمت سیاسی بودن مطالباتشان نیز حراسی به دل راه نمی دادند زیرا هر روز ستاره های آسمان را سه تا سه تا در کنار خود می دیدند ، این بار نه مسئولان یک دانشگاه اسلامی !!!بلکه دانشجویانی که همین اواخر معاند و… خوانده شده بودند دست ها را بالا برده و دعای فرج می خواندند و…؟
در این دانشگاه دیگر اختلافی میان دفتر تحکیمی ،بسیجی و انجمنی وجود ندارد ، دانشگاه یک پارچه اعتراض است بعضی جاها فریاد اعتراض رساست و برخی جاها به مانند اتش زیر خاکستر در حال آشکار شدن به صورت آهسته آهسته است و ریاست دانشگاه همچون پدرانش که بی تفاوت از میان اعتراضات رعیا می گذشتند ، خود را چون پدرش خانی می داند و همچون خانی که از میان رعایایش می گذرد با بی تفاوتی از خواسته بر حق دانشجویان تحت مدیریتش می گذرد و دستور سرکوب دانشجویان را میدهد.
نمی دانم سال 57 در این کشور چه شد ، نمی دانم در 27 سال اخیر حکومت جمهوری اسلامی که با شعار حمایت از مردم در مقابل اشراف زادگان و خان ها به پیروزی رسیده چه کرده است ، اما امروز می بینم خان خزل در دانشگاه بوعلی سینا حکم می راند و پادشاهی خود را ادامه می دهد و هیچ کس راغ یارای مقابله با او نیست …چرا؟ چون شخصی با نام احمدی نژاد و وزیر علومش حامی خان خزل یا بهتر است بگویم خزائی هستند
سلام من یه بار اومدم و نظر دادم اما نمیدونم چرا ثبت نشده حرفهای سلمان و سجاد رو هم اونقد جدی نگیر ولی خوشبختانه سجاد تنها اخراج شد و زندان نشد می بینی چه مملکتی داریم که اخراج شدن خوشحالی داره.
در ضمن به روز شدم.
من تمام نظرات رو ثبت می کنم!
حق با تو استش...قبول...
اما ... .... .. ... ... ... ... ...(اینا دری وری بود) تو خودتم اصلا تو پست جدیدم سر نزده بودی....
اهم..اوهوم...بله...
حس ات درست می گه. توهین می کنی...
در ضمن.من خیلی خوب شیرینی می خورم. اصلا شک نکن!تبریکم بلدم بگم.تازه نمی گم چه کارای دیگه ای هم می تونم بکنم.خوبیت نداره...می دونی که؟
ایوووووووووول...اتفاقا کلی نیاز دارم به یه پایه رقص!!!! آهان...گفتی نگم؟ببخشید....
آخه یه جوری گفتی جواب نمیدم که من مجبور شدم آدرس بدم.......
مهم نیست .....
من نظر تو روپاک نکردم بچه؟!؟!؟؟!؟!؟!؟؟!!!!!!!!!!!!
نظری نیومد!!!!
مگه من دیوونم!!
ما جسارت نمی کنیم...