شیخ بی چراغ

خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن تلف کرده ام سوگوار نباشم

شیخ بی چراغ

خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن تلف کرده ام سوگوار نباشم

معشوق جان به بهار آغشته "من" ی....

پیش از خیره خیره ، انقلاب هوس هات... 

 

از آشفته شال گیسوان پیدایم... 

  

 برآمدگی های بی اغراق تنم....و آستین های کمی از مچ بالام... 

 

در چشم هام نگاه کن.. 

 

تمام وسوسه های زمین به سیاهچال های عسلی مردمک های من ختم می شود....!


پ.ن1:نبودم...می آیم...تند و تند دوباره می خوانمتان....و این بار "عشق های غریبتان" را ارج می نهم تمام بی هویت ها و با هویت های دنیا!! به شکرانه "بودن پرمهر و بی مدعای" تو...که کاش چیزی می خواستی!!سوای محبتی که بی دریغ نثار دیگران می کنم! 

پ.ن2:نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم.......گفتم یا نگفتم؟!! "عروس قصه ها" را هوس کرده ام این روزها... 

پ.ن3 : (خصوصی) برای "خودش": من پاسخگوی هیچ خاطره ای نخواهم بود...نیستم....مفهوم است؟!!

پ.ن۴: دوستان گذشته یکی یکی بازمی گردند و من مبهوت مبهوتم...!!

مهم تر از پ.ن: بودنتان مایه آرامش و مباهات است استاد....

نظرات 51 + ارسال نظر
شاسکول ها به بهشت نمی روند ! سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:57 ب.ظ http://shascol.blogfa.com/

یه سوال اساسی برای من پیش اومد !
منظور شما از نگازش این قطعه ی ادبیه شهوت زا چیه ؟؟!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد