از برت که راندی ام
بر ِ " بی مرد شهر " شد پناهم
و کاش وسوسه تجرد نمی شدی
که فاحشگی مرام ما نبود....................!
پ.ن1:دلتنگی امانم را بریده ، از زور بی کسی با تو حرف می زنم.اشتباه احمقانه من این است؛ همیشه توی آدمها ، دنبال تو می گردم پدر!
پ.ن2: هرچقدر هم بند باز ماهری باشی ، یک روز ناگزیر زمین می خوری..."فقط" مواظب باش ، پیش پاهای من نیفتی...!!!مرا بلعیدی و تو را تف کردم ، چه فرق می کند وقتی هیچ کداممان چشیده نشد!
پ.ن3: وقتی دوباره تمام سطور بالا را مرور می کنم ، باحیرت می گویم : اینها را من نوشتم؟!!! و انگار کسی آرام می گوید : من...همین "من" ساده...باور کن....!
کاش ما را به اسیری جای دیگری می بردند.....
.... آن مرد در باران آمد با سبیل های کلفت ته غار ایستاد امر کرد دندان بخورند تا آخر سیب سینه ها را ...گیسو. را نه آشفته ی د باد ببرند برای مچ تیرهای بلند برق ..به تیر ها گفت مبهوط رهگذارانی باشید که رفتند ..ودیگر بر نگشتند
از برت که راندی ام مرجان زبان چه دوره ایست ...آیا وقتی بخوای طرد شدن خودت را نشان بدهی با همین زبان با تهرانی ها حرف می زنی؟منظور م با زبان روز حرف زدنه ..نه ..................
که فاحشگی مرام ما نبود را از زبان لوتی های دهه ی چهل باید دزدید.....که امروز ..فاحشگی که هیچ آلاتی هم سگ اضافه بر مرام روز است
به پرتگاه بیا ..صندلی ات را غبار گرفته بود
درود بر شما
شیخ بی چراغ یا درویش بی چراغ ؟
بی ریا و زیباست . اما در خور درویشان نه شیوخ .
خواندم آنچه نگاشتید چون خواندنی بود و با ارزش .
پیروز باشی و دچار ..............
کلبه الکترونیکی شما زیبنده تبادل نشانیست .( به قول امروزی ها لینک تو لینک )
بدرود
از لینک شما چشمپوشی شد./
سالها پیروی مذهب رندان کردم...
دلتنگی همیشه نصیب کسانی خواهد شد که ار آن لذت می برند.
بسراغم بیا
به روز...
ربانم لال این حرف ها چیست.
مرجان عزیزم
با سلام و عرض ادب
می بخشم
فراموش نمی کنم
تقدیم
رای و نظر ارزشمندت
با فروتنی به اندیشه وخرد مندیت
سلامی به گرمی مرداد و درودی به پاکی باران برایتان ....
کمی بیش بود که نبودم ولی گه گاه می آمدم و از گلایه هاتان کمی نصیب میبردم-(( که چرا نیستی و ما را فراموش کردی و اصلا بگو خوبی و ... ))- چندین ادبیات دیگر که گاهی همین گلایه ها امیدی میشود که کسی یا کسانی چشم در راهت خیره کرده اند،که باید برگشت تا مبادا کسی سفید شود چشمش .
خبری هم هست به حظورتان : تا کمی دیگر (( آسمانش را )) از وبلاگ به سایت تغییر هویت خواهد داد (( www.asemanashra.com )) .
لختی از وقتتان را گرفتم تا بسیار از این غیبت شرمساری کنم .....
اگر بخشیده اید ، بی امان نقد کنید تا دمی راحت از مهرتان برآورم و ....
پایا باشید .
رفتی هالیدی مرجان؟
سوختم
آتش گرفتم از رفیق و نارفیق
از غریب و آشنا یاران هم پیمان بگو
با من از ایران بگو
سلام دوست عزیز وبلاگ زیبا و پر محتوایی دارین.به وبلاگ منم یک سری بزنین اگه دوست داشتید زندگیتون رو تغییر بدید مثل من اون رو خوب بخونید با تشکر
سلام مرجان خوبی؟
چه خبر؟منم دلتنگم.ایکاش اونم دلتنگم باشه... خبری ندارم ازش به هیچ عنوان.دانشکده تنها بهانه ای بود برای دیدنش و آرام شدنم که انرا هم از دست داده ام...
دلتتنگی این روزها بیداد می کند