شیخ بی چراغ

خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن تلف کرده ام سوگوار نباشم

شیخ بی چراغ

خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن تلف کرده ام سوگوار نباشم

بی هراس از هرز خواندنم...

سهم شما 

باکرگان گیس باف مهد دود و دیوار 

مرا کفایت می کند.... 

سنجاق پیر دایه ای در جنوب آفتاب سوخته آسمان 

که پناه گیسوانم است 

از دزدی باد وقتی که می وزد 

مثل شما....... 

من به باد و معجزه هایش خیانت نمی کنم...... 

من دیوانه عشق بازی کبوترهام...."می گویند با باد بارور می شوند!!"


پ.ن1:این روزها خواب همه رو می بینم الا همونی رو که می خوام... اما یک چیز در تمام خواب هام مشترک است. گوشه ای نشسته ام و بی تنفس سه تار می زنم...برای دل کسی که نمی دانم کیست! به دنبال تعبیرش هم نیستم.

پ.ن2:  کاش کمی ، تنها کمی ، توان " درک " عشقتان را داشتم....حال تان را می فهمم اما حس تان را نه! یعنی نمی خواهم که بفهمم!!...مرا بحل کنید...

پ.ن3: راستی امروز صبح فهمیدم زرده تخم مرغ هم عاشق می شود. 

 

مثلا پ.ن: در این روزهای سردرگمی بعد از انتخابات ٬ با شنیدن مکرر جملاتی از قبیل" تمام دهاتی ها و شهرستانی های بی سواد به احمدی نژاد رای داده اند و .... که ـ متاسفانه ـ لقلقه زبان عده کثیری از پایتخت نشینان شده است ؛ بیش از همیشه مناجات زیبای شریعتی بزرگ با خدایش در ذهنم جان می گیرد که : خداوندا ! مرا به دین عوام الناس بمیران.......الهی آمین!

نظرات 61 + ارسال نظر
شهرام عابدینی سه‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:49 ب.ظ http://shahramimage.blogfa.com

سلام .

من به باد و معجزه هایش خیانت نمی کنم......

من دیوانه عشق بازی کبوترهام...."می گویند با باد بارور می شوند!!"

این پایان همون نقطه ی اوج کاربود ...

شعری که در اوج مرد !

خیلی هم این بد نیست دوست عزیز ...

تبریک بابت این همه شاعرانگی ...

خوب ...

منم دلایلی داشتم برای به احمدی نژاد رای دادن .

و به این فکر میکنم که ...

مردم فهمیده ای داریم .

دموکراسی یعنی همین .

شهرام عابدینی سه‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:50 ب.ظ http://shahramimage.blogfa.com

راستی !

با معرفی یه رمان به روزم

قبول دارم که نخواستم قصه رو لو بدم . اما به نظرات اهل قلم احتیاجه ...

خوشحال میشم یه نگاهی بندازی ...

مردی که مرده بود چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:01 ق.ظ http://zendeh-be-gor.blogsky.com

به به به......ببین کی اومده......منم.....
اول از فحشی که نوشتی برام ممنونم.....اما.....درک کنید من رو....وقتی هیچ کس گوش نمیکنه این حرف های تکراری رو چقدر بنویسم....برای کی بنویسم....

مرجان این مثلا پ.ن خیلی مشکوک بود...........

مردی که مرده بود چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:48 ق.ظ http://zendeh-be-gor.blogsky.com

مفرد مونث مخاطب باعث شدی کلی تو وبم ول بگردم و کامنت ها رو دوباره بخونم و دلم برای خودم تنگ بشه.....بیا به وبم......مرجان به اعتراف صادقانه: تو یکی از معدود افرادی هستی که میتونم نشان دوستی رو بهش اهدا کنم

باعث افتخاره سهند!

شهرام قلی زاده چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:20 ق.ظ http://jonobgan.blogfa.com/

سلام
دوستی نوشته :
جناب قلی زاده همان ها که بایست از نوشته های ایشون سر در بیارن حتمن سر در می آرن...نمی بینید تعریف و تمجید ها رو؟!
------------------
من نگرفتم. یعنی چه؟
عزیز دلم! اگر بخواهیم گول تعریف و تمجیدهای کامنتها را بخوریم ...
از هر 50 کامنت بو بعضی پستها 2تا نقد گیر نمیاد اونوقت شما به تعریف و تمجیدها ...
جیگر من! این تعریف و تمجیدها برای این است که شما هم بروید و کامنت بذارید و تعریف و تمجید را پاسخ دهید نه برای این است که ...
سایه تان مستدام
عزت افزون
روزگار شاد

کاملا صحیح است.

.... چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:19 ق.ظ

دوستتان دارم خانوم..................منم عریان تر از این نتوانستم بگویم......و بی تعارف بگویم از اینکه "می دانم" این ایام دلتان سخت گرفته است و هیچ مسکنی را جز مرهم اصلی برنمی تابید...دست و دلم به هیچ کاری نمی رود!ایکاش حداقل می دانستم که چیست مرهم دردتان، آنوقت یقین کنید که لحظه ای در فراهم کردنش درنگ نمی کردم...یقین بدار...کاش اقلا "محرمت" بودم...یازهرا(س)/

نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست.....!حتی مرهم اصلی را هم "به قول تو" دیگر نمی دانم چیست!

آویسنا خسروی چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 03:12 ب.ظ http://www.rueful.blogfa.com

خجل برای چه؟ دشمنت خجل باشه ... این چه حرفیه... اسم من غلط اندازه چون شما شما اولین نفر نیستید .
در مورد خصوصی کردن کامنت ها هم دلیل خاصی ندارم ... اغلب نوشته هایی که حتی ذره ای به دیگران مربوط نمی شه رو خصوصی می کنم و می فرستم که متاسفانه blogsky این قابلیت رو نداره.

علی چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:45 ب.ظ

جای من دیگه این جا نیست...وقتی این جا محل جولان برخی باشد و شما هم بازی کنید با الفاظ...خداحافظ.

آدما از آدما زود سیر می شن...خداحافظ کمی غمگین؛ به یاد اون همه تردید!!!!

.... چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:10 ب.ظ

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد......یازهرا(س)/

بابک شنبه 13 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:35 ق.ظ http://www.gafye-dar-bad.blogfa.com



ارام باش عزیز من ارام باش
حکایت دریاست زندگی
گاهی درخشش افتاب,برق و بوی نمک,ترشح شادمانی
گاهی هم فرو می رویم,چشم هایمان را میبندیم,همه جا تاریکیست
ارام باش عزیز من
ارام باش
دوباره سر از اب بیرون می اوریم
و تلالو افتاب را می بینیم
زیر بوته یی از برف
که این دفعه
درست از جایی که توداری طالع می شود...!
-شمس لنگرودی-

دلم خیلی گرفت...

ممنون بابک جان...برای این روزها!

تنبور چهارشنبه 17 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:03 ب.ظ

دین با فقر فرهنگی فرق داره شیخ بی چراغ. که بهتره چراغت رو روشن کنی و شریعتی رو داخل کوته فکران نکنی. چه بسا که گدایان فرهنگ فقط به مسیر گوارششون توجه می کنن و دور خود چرخ می زنن. و چه بسا که تو ام در دام گدایان افتادی و زود است که بیدار بشی.
و آنقدر در خرخره ات می چپانن که از رشد یافتن فرار می کنی و در تاریکی نزول می کنی.
لقمه توام در دست همین فاشیست هاست و زوده ازشون دست بکشی چون عقده حقارت تو رو به حمایت وا می داره تا کمبودهایت جبران شود.
و هنوز مونده بزرگ شی ... چون حس حقارت تو رو به عوام کشونده تا حس حقارتت جبران بشه و احساس بزرگی کنی.
خویشتن را در یاب ای شیخ چراغ به دست...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد