هر سال نزدیکهای ماه رمضون که می شد از ته دل دعا می کردم خدایا یه کاری کن بتونم کل ماه رو بدون وقفه روزه بگیرم...تو همه این ۱۲ سالی که تکلیف شدم حتی ۱ بار هم این اتفاق نیفتاد.امسال...از نیمه شعبان حس کردم یه جور دیگه دوستم داره...حس کردم خیلی داره بهم حال می ده! اون از بلیط مشهدی که شب ولادت آقا تو اوج ترافیک خط های هوایی در عرض ۱۰ دقیقه برام جور کرد...اون از صحن گوهر شاد...حجره اول...سمت چپ...این هم از ماه رمضون.۳۰ روز تمام پاک شدم از همه چیز...خالص خالص...نه حتی اون طوری که تو فکر می کنی!هیچ کس نفهمید اما من دیدم...! من مرجانی که نا امید بودم از بودنش...دیدم...اما فقط تونستم ۷ روز روزه بگیرم . این معده درد لعنتی امون نداد!دیشب فقط گفتم: خدایا دمت گرم...خواستی بگی لیاقت نداریم؛ خیلی مردونه گفتی! خواستی بگی هواتو دارم...گرفتم.امشب راحت بخواب!
به جای پ.ن: منو رها کن از این فکر تنهایی...آره با تو ام! با خدا اشتباه نگیر!
مرجانم...
مرا آسمانی لینک کردی!!!!!
و من تنها لحظه ای بغض کردم...
دیوارهای تو همه آینه اند و دیوارهای من.................................
اگر "پاک" شدن به این باشه که...دهن آدم رو باز می کنند!
به هر حال پاک شدنتون رو تبریک می گم...اما خب به هر حال آدم همیشه که نمی تونه پاک بمونه،مگر این که خبری باشه!
تو تهنا نیستی اما دوست داری در این باور غوطه بخوری. منم به تبع مثل ایهبی که با نیزه اش به نهنگ سفیدش میخکوب ابدی شده
سلام
قلمتان را دوست دارم
خدا خداست دیگه ... خیلی دمش گرمه...
از پائیز به روزم
نظری بزنید
به غیر این پ.ن که نفهمیدم خدای چندم بود ( ! )... نوشته درخوری بود ، و البته با نثری که نمی پسندم !
شما را به خدای آخرتان می سپارم !
لینکتان حذف شد.
گاهی تنها سکوت کردن بهتر است ... و هیچ نگفتن ... نه از بی حرفی ... از پر حرفی !
لینک شدید ...
موفق باشید
خدانگهدار
راستی ... ! سلام /
میگن مال بد بیخ ریش صاحبش میمونه...دیگه اگه هواتو نداشته باشه چی کار کنه؟!
مرسی از حضورت...حضورت مثل یک مرجان تابستونی بود...
سلام دوست عزیز...
با یک داستان کوتاه جدید، به روز هستم. خوشحالم می کنید با نظر پرارزشتون بامن همفکری داشته باشید...
منتظر حضور سبز شما هستم ...
[گل]
من هم این وسط کشک دیگه؟!!!!!
خدا زیاد کند این رمضان ها را...!
به به سلام هم دانشکده ای ندیده
چطوری تو خوبی؟
خوش می گذره؟
از اینکه خیلی دیر اومدم شرمنده و ببخشید
توی اون دانشکده و خوابگاه لعنتی که نمی شه کاری کرد با کامپیوتر
چی کار می کنی با درسا ؟راستی رشته ات رو نمی دونم و ورودی سال...؟؟؟؟
من هر روز دانشکده ام
حداقل برای خوردن ناهار باید یه سر بیام
امیدوارم موفقباشی
مددکاریم...یه مددکار عصیان زده!
[گل]
دوست عزیز!
با مطلب جدیدی در حوزه موضوعات اجتماعی " قدبکش از پشت نقاب" به روز هستم .
منتظرم بیایی ...
[گل]
و من که در هیچ کجای ستون لینک نیستم
ستون لینک مهم نیست...مهم نیست!!!تو که خوب می دانی!
سلام
به توصیه یکی از دوستان وبلاگتان رو مرور کردم.
من حافظه ام یاری نمی کنه
برام میل بزن بگو :
چطوری آشنایی واسه من؟
چائو
تو...بی معرفت نبودی...روزگار....خوش باشی برام کافیه..! مراقب خودت باش دخترجون!
کاش می فهمیدیم واژه ای در قفس است..........
مرجان عزیز از صمیم قلب براتون ارزوی خوشبختی میکنم . قصورم رو برای دیر کرد برا تبریک ببخش و شرمندگیمو قبول کن این روزها یک خورده گرفتاریم زیاده.
همیشه در کنار هم خوش باشید.
مرجان من همه روزه همام رو بدون سحری خوردم...خیلی کار سختی بود....
تو چیو دیدی توی این 30 روز که پاک و خالص شدی؟
خدا رو دیدی؟
یعنی خودا شدی؟
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من!