بی اغراق می گویم که اوقاتی پیش می آمد که عاشق اینجا می شدم...عاشق ادم ها و رفت و آمدهایشان...عاشق تمام کامنت های مجهول و معلومشان...تمام رمز و رازهای پاک و بی آلایششان...حتی بعضی از پست هایم را هم عاشقانه دوست داشتم...دروغ چرا...لقبم را هم...این شیخ بی چراغ همیشه...این شیخ ۵ ساله...!
امروز که می خواهم دوباره شروع کنم دلم برای اینجا تنگ می شود....برای تمام خاطرات تلخ و شیرینش...همه نوشته هایی که روزهای واقعیه زندگیم را به تصویر می کشیدند...دلم برای اینها تنگ می شود اما می دانم که روزهای شیرین تری در انتظارم است...می دانم که "از تبار کولیان" حال و هوای روزهای افسرده اینجا را ندارد ...یا حداقل روزهای شیرینش خیلی بیشتر از شیخ بی چراغ است...این روزها حال و هوای خودم هم جور دیگریست...فقط می خواهم بعد از مدتها...بعد از 4 سال...یا شاید بعد از 23 سال...!!!...راحت و بدون اضطراب ها و هراس های همیشگیم زندگیم کنم...می خواهم فراموش کنم و روزهای شیرین پیش رویم را از نو بسازم...
اما هیچ وقت گمان نمی کردم که به خاطر ترک اینجا بغض کنم....
دلم برات تنگ می شه شیخ بی چراغ........................تمت!
مثه اینکه دیر اومدم.
خداحافظ.
درود صادق خان
گم شدن بس نیست قربان؟
اصلا مگه هم اینطوریش هم تو این برهه مث هم نسلیها گم نیستیم؟
زودتر برگرد دادا خیلی دلم هواتو کرده
هنگامه ی برگشتنه
سلام خانوم!ظاهرا تو فرستادن کامنت اشتباه کردم.پوزش مرا بپذیرید
جالب اینجاست که شما هم کوس رفتن رو به صدا درآوردید
نمیدونم چی باید بگم.اگه این تصمیمو گرفتید عمیش کنید.
اما خواهش میکنم قلم رو زمین نگذارید و هیچ وقت نا امید نشید.
پوچی هم عالمی داره که خود من باهاش نفس میکشم
برید که دیگه بر نگردید!
بوی باران تازه می آید / نکند بوی چشم تر باشد ..
بازهم شب را تا به سحر پای دست نوشتهاتان گزراندم ، و پای دست نوشتیتان ،چه کنم دلخوشی دیگری ندارم ، زندگی من این شده خانم باز بگوئید :"زندگیت را بکن "
شاید اصلا نبینی که اومدم.خیلی وقته که مرد دیر اومدن ها شدم.نمیدونم اصلا چرا اومدم؟ توی دیاری که حس غربت بدجور دست و پای ضرب کردن دکمه های کیبوردم و گرفته. اما به هر حال با سو سوی نوری که از خاطرات آشنایی روی خورشید محبتمون مونده به این تاریکی اومدم .تاریکی ای که با ۵ سال دور انداختن چراغ شیخ دلت رو توش نگه داشتی .با سلام مرجان .من اومدم اما شاید هیچوقت این یادگاری را نخوانی
خوندم محمد جان!
افسرده؟
هه!
ببخشید؟!
ishala ke hame chi barat shirin bashe o talkhi nabini ;) manam koli be maghzam feshar avordam ke addresse webloget yadam biad..take care
الههههههههههههههههام آدرس جدیدمو بیا خب دختر عمو!
سلام ...
به روزم با :
" گفتگوی اختصاصی اسحق احمدی در نشریه آوای خلیج فارس(ویژه نامه ناصریا ) "
دوست خوبم منتظر حضورت هستیم ...
یا علی ...
سلام مهربان دوست ...شاعرگرامی
به احترام شایان ... دعوت میشوید به خوانش ونقدشعرم ...خوشحال میشوم به آمدنت.....سپاس
http://f-bavar.blogfa.com/
[گل]
ای بابا... کجا آخه؟!
سلام
و ممنون
سلام
جالب بود
خوشحال شدم از آشناییتون
مرجان تو کی عروسی کردی دختر؟