شیخ بی چراغ

خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن تلف کرده ام سوگوار نباشم

شیخ بی چراغ

خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن تلف کرده ام سوگوار نباشم

به رسم همیشگی روزهای بی آوازمان...برای تو...

هیمه‌ُ زنانِ از تبرت گذشته نیستم

مهربان نجارا !

دخت جوانه های بهاره ام

به کار چارپایه ی فراغتت نمی آیم

نی لبکت باشم

آواز تمام جنگل های جهان در من است...فقط گوش کن!


پ.ن۱:خواب دیدم...دیشب...در میدان محسنی...که عاشورا هم گذشته بود...دستم را گرفته بودی...و من... بی جهت...با الامان حاج صادق سینه می زدم....... با تبسم و به گمانم افتخار نگاهم می کردی...مثل تمام آن روزهای  ِانگشت شماری ِ که چادر سر می کردم، ناشیانه ، ...چادرم به دست بادی شوخ می رقصید و من تلاشی بیهوده می کردم در پناه دادنش از چشمان "نامحرم"! 

پ.ن2: پیشتر هم گفته بودم...لعنت به زمانه ای که وزن عاشقی کردن هایمان با "مفتعلن مفتعلن کشت مرا...." هماهنگ شده! عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد...دانم...مگر مانبودیم؟!!

نظرات 72 + ارسال نظر
مردی که مرده بود پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:56 ق.ظ http://zendeh-be-gor.blogsky.com

ببین مرجان به نظر من بهتره یه فکری به حال ((مهربان نجارا )) بکنی....نا مانوس هست...نجار واژه ی شاعرانه ای نیست.....حالانمیدونم به مفهوم چقدر آسیب میزنه چون به جون مرجان من اصلا خط اول رو نمیفهمم..البته ایراد از نفهمی ماست

بعد هم از نظر من بهتر است در انتهای خط چهارم کلید enter را بفشاری چون فکر می کنم بین خط چهارم و پنجم باید یه مکث کرد موقع خوندن


حاج اقا داودی پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:36 ق.ظ http://www.moslem110.parsiblog.com

جالب بود

زهرا شاهدی پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:02 ب.ظ http://azkhodbakhish.blogfa.com/

سلام دختر دیونه!
دلم که برات تنگ شده مثل چی!
زود برگرد.
بعدش هم با یک سه خطی به رزوم.

سعید جامی پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:10 ب.ظ http://jamerod.blogfa.com/

سلام
خوابتان ابی باد
در تکاپوی زمین
زیر پرچین محبت
موفق باشی

دختری که سلام نمیکنه پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:42 ب.ظ http://www.promete28.blogfa.com

یه جور خوبی......
یه جوری مینویسی!!!!

علی جمعه 19 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:29 ق.ظ

دلم خواست...همه ی آن روزها که باد چادرت را می برد و چادرت دلم را...همین.

مردی که مرده بود جمعه 19 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:50 ب.ظ http://zendeh-be-gor.blogsky.com

فقط می خواستی دامن عفت ما رو به لکه ی ننگ وبلاگ نویسی مجدد منقش کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بابک جمعه 19 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:35 ب.ظ http://www.gafye-dar-bad.blogfa.com



زیر باران
برایت شعر گفتم
واژه هایم خیس شدند
و باران شعرم را شست!

... شنبه 20 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 04:44 ب.ظ http://.../

einke babak nami bashad o shoma baraiash benevisi ma ashegh o rend o kooft o zahre marim o einha ...
ya einke pedram nami hmchon ebarate bi sar o tahe postet del o gholve rado badal namaiad
ya aghaie ya zahra(s) janash az tanash dar ayad ta kamesh felan shavad o ...
hichkodam az ein ha baraiam mohem nist.
ahange weblogat ra ham nashenide azash motenaferam.

be bazdid konandeie mohtaram ham rabti nadarad ke man ke ein hame shakiam o be sakhti tahamol mikonam fazaie ein web ra einja che kar miikonam....khob shaiad hedie tavalod bashad o man ham ke paie hedie dadananam!!!

bye.

تنبور شنبه 20 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:17 ب.ظ

دین با فقر فرهنگی فرق داره شیخ بی چراغ. که بهتره چراغت رو روشن کنی و شریعتی رو داخل کوته فکران نکنی. چه بسا که گدایان فرهنگ فقط به مسیر گوارششون توجه می کنن و دور خود چرخ می زنن. و چه بسا که تو ام در دام گدایان افتادی و زود است که بیدار بشی.
و آنقدر در خرخره ات می چپانن که از رشد یافتن فرار می کنی و در تاریکی نزول می کنی.
لقمه توام در دست همین فاشیست هاست و زوده ازشون دست بکشی چون عقده حقارت تو رو به حمایت وا می داره تا کمبودهایت جبران شود.
و هنوز مونده بزرگ شی ... چون حس حقارت تو رو به عوام کشونده تا حس حقارتت جبران بشه و احساس بزرگی کنی.
خویشتن را در یاب ای شیخ چراغ به دست...

بگذار خدمت به این ستمدیدگان به عقده حقارت تعبیر شود...من با خدا معامله کرده ام نه با امثال شما!

.... شنبه 20 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:18 ب.ظ

خدا به من صبر بده....آمین!

آمین!

امیر شنبه 20 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:04 ب.ظ http://otuban.blog.co.uk

سلام به دوستی که حس می کنم هیچ نمی شناسمش؟!؟
خوبی؟
روزگار بس بی مروتی است. مدتیه که یاد داستان حسنک وزیر افتاده ام، مدام اطرافم کسانی را می بینم که سیم و زر گرفته اند تا کسانی را سنگ زنند.
راستی فکر کن تو توی چادر چه شکلی میشی؟!؟
این روزها همه چیز در ثناگویی خلاصه می شود

داوود یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:09 ق.ظ http://www.d-moradian.blogfa.com

دین با فقر فرهنگی فرق داره شیخ بی چراغ. که بهتره چراغت رو روشن کنی و شریعتی رو داخل کوته فکران نکنی. چه بسا که گدایان فرهنگ فقط به مسیر گوارششون توجه می کنن و دور خود چرخ می زنن. و چه بسا که تو ام در دام گدایان افتادی و زود است که بیدار بشی.
و آنقدر در خرخره ات می چپانن که از رشد یافتن فرار می کنی و در تاریکی نزول می کنی.
لقمه توام در دست همین فاشیست هاست و زوده ازشون دست بکشی چون عقده حقارت تو رو به حمایت وا می داره تا کمبودهایت جبران شود.
و هنوز مونده بزرگ شی ... چون حس حقارت تو رو به عوام کشونده تا حس حقارتت جبران بشه و احساس بزرگی کنی.
خویشتن را در یاب ای شیخ چراغ به دست...
-------------------------
من نظری نمی دم . اما اگر کسی روانشناسی کمی حتی خونده باشد قطعا اولین تجویزش فلوکستین ۲۰ میلی گرمی است. حال این نویسنده خراب است خراب البته اینترنت مدل فارسی هم پر است از بیمارانی که فضای وب را برای عقده چرانی بر می گزینند فقط دلم می سوزد به کاهدان زده طفلی بهش بگو بیاد وبلاگ من بیشتر می تونه خودش رو خالی کنه ضمن اینکه من سالهاست به پذیرش همچه بیمارانی عادت کردم

حکایه یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:56 ق.ظ http://hekayeh.blogfa.com

آوازهای تمام جنگل های جهان در من است.

فوق العاده زیبا است فوق العاده.
بابت دیر کرد عذر مرا به پذیرید.

اختیار دارید استاد!

میهمان یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:55 ق.ظ

خواهشا مغزمان را نجات داده و اسم و آدرس این آهنگ آشنا را بگویید!

داوود یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 05:44 ب.ظ

موسیقی فیلم گلادیاتور سکانس قتل همسر راسل کرو یا ماکسیموس

ممنونم عزیز!

منذر یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:48 ب.ظ

خیلی مضحکی خواهر...و آنقدر حقیر است دست و پازدنت که مرداب حائلت را فقط تنگ تر می کند...دعا می کنم برای تو و آن چشمهای رو به زوال که تیر بر حلقوم علی اصغر فراهم می کنی و تاب شلاق زمانه را هم نداری...بیرون از مرگ امیدی برایت نیست و هستی سزاوارت نیست هم. کاش پروردگار نه پروردگار و رب تو بلکه رب آسمانها و زمین کمی روشنی برای نابیناییت برساند وگرنه مردارت هم تن آفریدگار دو عالم را می لرزاند...تو همان آواره کوه ها و بیابانها باید باشی بلکه زمان توبه ات فرارسد...زمان به مسلخ کشلندنت فرارسد وگرنه حقارت تو مرزی نمی شناسد...
خیلی مضحکی خواهر...و آنقدر حقیر است دست و پازدنت که مرداب حائلت را فقط تنگ تر می کند...دعا می کنم برای تو و آن چشمهای رو به زوال که تیر بر حلقوم علی اصغر فراهم می کنی و تاب شلاق زمانه را هم نداری...بیرون از مرگ امیدی برایت نیست و هستی سزاوارت نیست هم. کاش پروردگار نه پروردگار و رب تو بلکه رب آسمانها و زمین کمی روشنی برای نابیناییت برساند وگرنه مردارت هم تن آفریدگار دو عالم را می لرزاند...تو همان آواره کوه ها و بیابانها باید باشی بلکه زمان توبه ات فرارسد...زمان به مسلخ کشلندنت فرارسد وگرنه حقارت تو مرزی نمی شناسد...
خیلی مضحکی خواهر...و آنقدر حقیر است دست و پازدنت که مرداب حائلت را فقط تنگ تر می کند...دعا می کنم برای تو و آن چشمهای رو به زوال که تیر بر حلقوم علی اصغر فراهم می کنی و تاب شلاق زمانه را هم نداری...بیرون از مرگ امیدی برایت نیست و هستی سزاوارت نیست هم. کاش پروردگار نه پروردگار و رب تو بلکه رب آسمانها و زمین کمی روشنی برای نابیناییت برساند وگرنه مردارت هم تن آفریدگار دو عالم را می لرزاند...تو همان آواره کوه ها و بیابانها باید باشی بلکه زمان توبه ات فرارسد...زمان به مسلخ کشلندنت فرارسد وگرنه حقارت تو مرزی نمی شناسد...

چه جالب اسمتان هم تغییر می کند!شما به اندازه کافی میزان عقده تان را نشان دادید.فکر نمی کنید کافی باشد؟!

پ درام یگانه معافی یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:30 ب.ظ http://cheshp.blogfa.com

/ همه غلط املایی هایی که تو دوره کودکی داشتی رو بیاد بیار / تمام تکرارهای روز امتحان املا / وقتی ۳ بار تکرار میشدن / تما م هزار افرینات رو بیاد بیار /
( چقدر زیاد بودن نه؟؟؟؟) / حالا تابستون رو دور بزن / بیاد بیار همه بارونهای شهریورو / بیاد بیار هنوز میلغزی / هنوز میپیچن صداهایی که ۳ بار تکرار میشدن / خشک گرفته . و تو مینوشتی / ( هنوز هم می می مینویسی)

ه
م
ی
ن

ی
ا
د
آ
و
ر
ی
ه
آ


./

انگار چیزهایی به یادم می آید....از زلالیت کودکی تنها سماجتی مانده در چشمانم؛ تا که یکریز بخواند ترانه باز باران را........یادم می آید پدرام!

تنها دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:47 ق.ظ http://www.geleha.blogfa.com

سلام امدم تا بگویم دلم برای دل نوشته هایت تنگ است...

امیر دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:10 ب.ظ http://otuban.blog.co.uk

عزیز کار من از فحش دادن گذشته!! الآن ذهنم پر سواله و مهمترینش اینه که مگه 24 میلیون به احمدی نژاد رای ندادند؟ پس چرا اینقدر از مردمی که جناب منتخب خس و خاشاک نامید می ترسن؟
من میگم خاتمی ترسو بود که با بیست میلیون رای و مجلس و شورای شهر بازم کارهایی رو نکرد که باید می کرد
ولی این آقا که 24 میلیون رای داره به همراه سپاه و مجلس و بسیج و تمام ارگانهای حکومتی چرا می ترسه؟ او که مظهر شجاعت بود؟ چرا از مردمی که همش یه صندوق اند می ترسه؟
وقتی جناب منتخب شما و به قولتان اکثریت!! 14 میلیون نفر را در جشن پیروزی اش که در حضور تنها 50 هزار نفر برگزار شد، خس و خاشاک نامید، اسمش فحاشی نیست؟
خوبه که جناب قالیباف در گزارشی که به مجلس داد حماسه خس و خاشاک را حضوری بیش از 3 میلیونی نامید
ولی در مورد نظر قبلی که گفتم خصوصی؛ آخه یه دردل کوچولو گلایه بردن پیش یه دوست که برایش احترام غائلی باید هم خصوصی باشه
ببینم بیست و سوم دانشگاهی؟ این سوغاتی جنوب رو بهت بدم تا همراهش دستگیر نشدم!!

نه بیست و سوم نیستم امیر جان.۲۵ می آم.نکنه برداشتی کلاشینکف آوردی برام؟! منکه گفتم فقط پوکه می خوام.....!

مرتضی دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 03:41 ب.ظ http://dele

مرجان من دلم پاک نیست... آدم حسرت نداشته هاشو می خوره.
من به طرفدارای دولت کاری نداشتم و ندارم.من فقط اونچیزی رو که دیدمو می گم.نه با کسی دعوا دارم و نه... اصلا با یه سری وارد بحث نمی شم چون می دونم آخرش هیچی نیست.
این جهنمم یه روزی تموم می شه خب!

پ درام یگانه معافی سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:14 ق.ظ http://cheshp.blogfa.com

درووووووووووووود

با احترام لینک گشتید./



./ خیلی کم شدم مرجان خیلی کم ./ بقول محمد رمضانی :

دکتر برایم قدری طناب یک چهار پایه با یک لگد تجویز میکند./

ولی خیلی دوست دارم تا پائیز باشم فقط همین ./
برام دعا کن پاییز ببینم ./ باشه

پوووف.....چه روهای شبیه به همی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد