از برت که راندی ام بر ِ " بی مرد شهر " شد پناهم و کاش وسوسه تجرد نمی شدی که فاحشگی مرام ما نبود....................!
پ.ن1:دلتنگی امانم را بریده ، از زور بی کسی با تو حرف می زنم.اشتباه احمقانه من این است؛ همیشه توی آدمها ، دنبال تو می گردم پدر! پ.ن2: هرچقدر هم بند باز ماهری باشی ، یک روز ناگزیر زمین می خوری..."فقط" مواظب باش ، پیش پاهای من نیفتی...!!!مرا بلعیدی و تو را تف کردم ، چه فرق می کند وقتی هیچ کداممان چشیده نشد! پ.ن3: وقتی دوباره تمام سطور بالا را مرور می کنم ، باحیرت می گویم : اینها را من نوشتم؟!!! و انگار کسی آرام می گوید : من...همین "من" ساده...باور کن....! کاش ما را به اسیری جای دیگری می بردند..... |