صدای زندگی

تو می روی...باران می آید! 

از من تا سرسرای خانه                     عقب نشست. 

بالاتر از سیاهی چشمهایت   

دست فکرهایی که از سرم برنداشت! 

کلمه ای که تو باشی... 

گریه ام مخاطبی ندارد...نه ظرفیت شمس را دارم...نه تار یحیا را! سه تار و انگشتان کشیده ام را فراموش کرده ای... 

اما                  راوی تو ام....کلمه به کلمه. 

کلمه میله می شود...دورم را می گیرد...و دلم را... 

صدای زندگی           واژه          رنگ 

کلمه ای که من شده ام؛ دیگر نگفتنی ست!خدایا او را نگه دار و مرا تمام...


پ.ن۱:هرچه کلمه آزاد می کنم...نمی شنوی بغلت!...من که نتهایم را عوضی می زنم به شعر...به بهای مرگ فکر کرده ام...به تدریج...به شام آخر! 

پ.ن۲: ستاره ها نهفتند درآسمان ابری...دلم گرفته ای دوست...هوای گریه با من*...سهم ما همین بود؛از دوست داشتن...تنهایی شاید؛ که تو آوردیش...قول داده بودی! پاسخ بده...خوب می فهمی!مثل جوراب حراجی؛ بی دوام است خنده هایم... 

پ.ن۳: زبان خامه ندارد سر بیان فراق...وگرنه باتو دهم شرح داستان فراق...فال شب یلدام بود!تو خود حدیث مفصل...خوابم می یاد!

*استادهمایون شجریان!