آرش کمانگیر ودلتنگی های من...

...منم آرش ؛ چنین آغاز کرد آن مرد با دشمن

منم آرش سپاهی مردی آزاده .به تنها تیر ترکش آزمون تلختان را

اینک آماده.

مجوییدم نسب ـ فرزند رنج وکار ـگریزان چون شهاب از شب؛ چوصبح آماده دیدار.

مبارک باد آن جامه که اندر رزم پوشندش.گوارا باد آن باده که اندر فتح نوشندش...*

این شعر را به یاد عزیزی نوشتم که این روزها دغدغه اش را دارم..دوستی که فراز ونشیب زندگیش، منشش و کلامش مرا ناخوداگاه به یاد آرش می اندازد. همان طور اسطوره ای.برای صبرش دعا کنید که می دانم این روزها عجیب ، بی تاب است.

دیروز نتایج کنکور هم اعلام شد.احتیاج به بک مسافرت تک نفره دارم.دلم هوای جنوب را کرده است.اروند، فکه و قتله گاه آوینی اش، طلائیه ،

دوکوهه و حسینیه حاج همت و آن شب های بارانی اش، پادگان حمید، میشداغ و  رزم شبانه اش...

 

از آن روز ها 4 سال می گذرد.اما انگار هنوز که هنوز است یک تکه از وجودم را در میان ساختمانهای نیمه خراب دوکوهه جاگذاشته ام...خداکند فرصتی دیگر دست بدهد

 

به قول شاملو"روزگار غریبیست " این  روزهای پر التهاب.فکر می کردم بعد از اعلام نتایج به یک آرامش نسبی می رسم.اما انگار این آرامش حالا حالا ها خیال آمدن ندارد.نگرانم.دعا کنید اگر امتحان الهی است سربلند بیرون بیایم.همه چیز را به خودش سپرده ام که می دانم "من یتوکل علی الله فهو حسبه". با همه اینها نمی دانم راز این بی تابی در چیست...

روزگار غریبیست نازنین.../

*زنده یاد سیاوش کسرایی