درد و نفرین...درد و نفرین...بر سفر باد!

دیرها خبری هست!...که پی باد پرترین قاصدکهای جهان به دهان های سکوت می افتد...مثل حباب هایی که ماهیان به آب می بخشند و دریا که شب ها؛ میان حباب های خاموشی می میرد...عین ماهیان خیس که گاه تشنه دریا می میرند!

شب نیم مرده دنیاست...و ماه دارد از نیمه خاموش می شود.

نه رفیق...تب نیست.تب نیست این حرف های بی دلیل...و لکنت سطرهای من هم نیست...که ماهیان تشنه دریا می میرند و شب نیم مرده دنیا به یادم می آید!

زبان این روزها مثل شب های فراموشی ماه گرفته است...زبان این کلمات گرفته ببین! می گویم مهربانی؛ مهر...میان این همه دست و چشم و شانه های پر از خستگی؛ گم می شود!

این زبان دل افسردگان است؛همسایه!*

نمی دانم چرا شهر در اطراف من نیست...چرا شهر میان کلمات و چشم های بچه سال من هی بزرگ می شود؟ و خیابان های پر از هراس کودکان چرا از من عبور می کنند؟...بگو رفیقم...بگو! نه؛ طوری داد بزن که چینی سهراب بشکند*...داد بزن که این پنجره ها...دور تر از گریه های من کمی...دورتر از سکوت و خنده های من کمی...بسته یا باز شوند! بگو حدود پرده ها باد؛ همیشه باد و ماه باشد.

من از دهان های فراموشی و شب نیم مرده دنیا می گویم!که زبانم از آن همه دور این همه نزدیک  حرفها می گیرد...این زبان دل افسردگان است؛همسایه!

من تازه از خواب این لش ویران پریده ام که غروب...با دهانی پر از حباب و قاصدکهای خاموشی به خانه بر می گردد.دیر ها خبری هست رفیق!حتی کنار همین سطرهای گرفته به زخم و گلو.

تو کمی دورتر از من گریه کن؛بخند...کمی دوتر از خودت راه برو؛ببین...کمی نزدیک مهربانی قلب ها بیا...بشین! قول می دهم ته خط

                                              ما همه از سوراخ یک سوزن رد شویم!!

*۱.از نیما یوشیج *۲. سطرهایی از سهراب/به سراغ من اگر می آیید...


پ.ن۱:این متن پیشکش تمام خواهرانم که هنوز عذرا و برادرانم که عریان...

پ.ن۲:لطف کنید برای رفع تکلیف! پند نامه های کریمانه ننویسید...دلمان به درد می آید از این همه بی انصافی!

پ.ن۳: من تمام قوانین جهان را نقض می کنم.فراموش می کنم.دندان هایم را به هم فشار می دهم و فریاد نمی زنم.گریه نمی کنم.مثل همیشه...آستانه جنون می دانی چیست؟...من هم نمی دانم...نمی فهمم!