«رو پشت بوم خونمون یه کرگدن نشسته
غصه نخور کرگدن.تو هم یه روز می پری!!!!!»
با شنیدن این خبر آگاهان تیتر زدند:«کرگدن ها دیوانه شده اند»مثل همیشه.آگاهان هویج حیف نون!
ما اما تا آنجا که می دانیم کرگدن قصه ما دیوانه نبود.احتمالا«جاناتان مرغ دریایی»رو خوانده بود و جوگیر شده بود.مثل خود ما که اغلب اوقات اتمسفر زده ایم! والبته ما بهش گفتیم که تو با جاناتان تفاوت داری عزیز دل!...که سر درد دلش باز شد و فهمیدیم که «دامبو» را دیده و جو گیر شده و فکر کرده مگر چه از دامبو کمتر دارد...و بماند که با چه دردسری بهش فهمانیدم که «فیل هواکردن» فقط از این دیزنی لعنتی برمی آید وحیف که اینجا قصه نیست!
....
«می بینی سلام گفتن به کسی که سلام را می فهمد...چقدر مشکل است؟»
پ.ن۱:فردا(یعنی امروز)اندیشه اسلامی دارم.به خاطر ۲ ساعت کلاس باید تا اون سر شهر برم! عوضش استادی به باحالی این استادمون تا حالا ندیدم.شاید بالاخره این تونست منو به صراط مستقیم هدایت کنه...
پ.ن۲:از اینکه بهم می گین وقتی طولانی می نویسم حوصله خوندن ندارین ممنونم...من فقط وفقط به همین خاطره که طولانی می نویسم!
پ.ن۳:نبینین انقدر به قول سبا دیوونه بازی می نویسم و خر شدم(اینا همه از الطاف سباست.خوب می فهمه منو)انقدر این روزا داغونم که حوصله هیچ کس رو ندارم....فقط چرا...به یه نفر نیاز مبرم دارم...به یه دوست واقعی که این روزا پیشم باشه...کنارم باشه...من به یه شونه احتیاج دارم که نپرسه ازم چرا...برای اشکام دلیل نخواد...من فقط یه شونه می خوام! لطفا درک بفرمایید! بی خیال...می دونم انتظار زیادی بود...من شاد شادم...مثل همیشه!
سلام! هر چی دیدی و ندیدی اینجا جمع کردی برسی به اون سطرهای پایانی؟
این شادی چیز خوبیه! یه تیکه هایی بود توی دیوانه بازی بوبن! نشاط و زندگی و اینکه نشاط نباید حذف بشه! می فهمی که! خدای من ! یکی پیدا شد که مثل من پناهی دوست باشه! تارا(مرجان / ما که نفهمیدیم کدوم! اما این مهم نیست) من می تونستم اون شونه هه باشم اگه میشد...راس میگم...این مثل همیشه ی آخر رو بدجوری خوب اومدی!!
مرجان...مرجانم!
می تونستی؟!! یعنی دیگه نمی تونی؟
اگه شرایط باشه...من هستم!!
مجازی چیه رفیق؟! همه چیز که به حضور فیزیکی نیست! هرچند برای اونم هستم! مرجان...! من از این اسم بیشتراز تارا خوشم میاد! اصلن کی به تو میگه تارا؟! وااای دختر٬ ناطوردشت دارم می خونم! عجب اعجوبه ای آقامون سلینجر!! مرجان جان(چه بامزه میشه اسمت با جان!!) هستم رفیق!
چرا سبا...این روزا فقط برام حضور فیزیکی مهمه!
نوشتنم نمیاد رفیق! زوری نمی تونم!!
یادت هست بهت گفتم یه شونه می خوام که به دور از نگاه های پرسشگر سرم رو بزارم روش و گریه کنم ..تو گفتی :دیونه ای نبی ..ما کنارتیم ...
حالا می فهمی معنی حرفم چیه ؟
می دونی چی میگم؟! ............مطمئنم می دونی...
یه سوال جزیی که منو گیج کرده:تارا تو همون مرجان کامنت های منی و اگه آره ما تو کدوم روزنامه با هم همکار بودیم.؟ببخشید به خاطر این بی حواسیم.
ساجده....!!! تو که خوب موندی چرا؟!!!
آره همونم...اگه یادت نمی یاد...دیگه نیاد بهتره!
کچل کچل کلاچه شیخک زیاد خورده کله پاچه... آگاهان اینگونه تفسیر کرده اند که گمونم داری عزیزم چشت رو باز کینی (مشهدی گفتم) مفهمی... فارغ از شوخی : ماهیان ندیده غیر از آب /// پرس پرسان زهم که آب کجاست.... /// منم این روزا همین حال رو دارم
این شعره مطلع یه غزل نیست؟!
حیفه اینجا خاک بخوره.صله خورش ملسه!
اگه پیدا کردی ما رو هم خبر کن این روزها رفیق کم پیدا میشه
راستش از این پستت هیچی نفهمیدم !
غصه نخور.خودمم همین طور...!
آخرین اخبار و تحلیل ها از چگونگی فرار، قتل، تبانی، واکنش و سیاسیون آن که درباره نامش شهرام بود و شهرتش ناگفتنی، آن نابقه دوران، آن برگزیده جشنواره اقتصادی، آن نادره دوران، آن که سروتش آنقدر زیاد بود که به دولت وام داد، آن عزیر دل بابا شهرام جزایری
http://payambar.ir/GotoPost.aspx?PostId=5658
همچنین می توانید
برای مشاهده وثبت اعتراض خود نسبت به سئوالات توهین آمیز به ساحت پیامبر اسلام در آزمون ضمن خدمت «سیره نبوی فرهنگیان» برروی لینک زیر کلیک کنید.
http://payambar.ir/GotoPost.aspx?PostId=5595
سلام!
باز هم گله دارم. اما نه، دلخورم. خیلی بی مرام شدی. یعنی واقعا نمی تونی به وب من یه سری بزنی. یا جواب منو بدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام! دوباره مطلبتئو خوندم تا رسیدم به اینکه نوشتی داغونم ( من الان تجسم واقعی این کلمه ام باور کن) یه جورایی ام حتا نمی دونم چی اسمشو بذارم فقط می دونم با خاکستر مو نمی زنم این حرفتو واقعا می فهمم و امیدوارم از این وضع بیای بیرون
رفیق نوشتنمان اومد..منتها از درون خودم نه!تا خود چه خواهی و چه توانی
(تا نگرید طفل کی نوشد لبن ـ تا نگرید ابر کی خندد چمن). ز تو هر هدیه که بردم به خیال تو سپردم که خیال شکرینت سرو سیمای تو دارد . به تو : بر دل کسی بنشین که او از دل خبر دارد ـ به زیر ان درختی رو که او گلهای تر دارد ـ نه هر کلکی شکر دارد ـ نه هر زیری زبر دارد ـ نه هر چشمی نظر دارد ـ نه هر بهری گوهر دارد ـ که عشق اسان نمود اول ولی افتاده مشکلها ـ بنال ای بلبل دستان از این ناله مستان.(درود بر تارای خوب)
عزیز این حرفها چیه می زنی؟؟؟ فاصله کدومه؟ حتما بیا خوشحال میشم ببینمت. من جمعه ظهر به بعد هستم با سبا هماهنگ کنید بیاین (راستی اسمم طناز اونجا بگین می شناسن ولی تین تین نگین :) )
معلومه نمی گیم تین تین رفیق....!
دوست عزیز سلام . از کامنتت ممنونم اما باید مطالبی رو بهت بگم. بنای پاسارگاد از »زدیکترین نقطه دریاچه سد ۷ کیلومتر فاصله داره و ارتفاعش از سطح آب دریاچه پس از آبگیری ۲۰ متر بلند تره. پس زیر آب نمیره...اما مسئله این نیست . تنگه بلاغی که هنوز نیاز به کاوش علمی و دقیق داره به کلی زیر آب میره ( یعنی حدود ۱۵۰ اثر تاریخی که نیاز به کاوش داره ) دوست عزیز ازدیاد رطوبت حاصل از آبگیری سد به بنای پاسارگاد لطمه میزنه در دراز مدت. گفتی که این زمان به سن ما قد نمیده...یه کمی در مورد حرفت فکر کن ...آیا مسئولیتی در مورد مردم آینده نداری ؟
نه نه نه....من در مورد مردم دوره خودم مسئولیت دارم...همین!
آخی دوست کوچولو!! لپام سرخ شدن!
سلام! مار و دیگه تحویل نمی گیری خانوم
شوخی نکن...مگه می شه؟
سلام دخملم!!!
خوبی؟!؟!؟!!؟دلم برات تنگ شده بود!!
می دونی من بالاخره خودم رو به پاستیل رسوندم!!! کلی کیف کردم! تازه از همون نوشابه ای ها گرفتم که کلی بوی گذشته ها رو می ده!!!
خیلی وقته که از سفر اومدم و این مدت چند باری هم تهران اومدم.....ولی ببخشید دیگه که کمتر به اینجا می رسم!
وایییییی ...سلام مامانی! خوش گذشت؟ خیلی به خدا نامردی...هم پاستیل خوردی هم اومدی تهران و به من سر نزدی...؟!!!
می دونی که منم از اون دسته آدمایی هستم که به نامردیم افتخار می کنم! ;)
اینو که مطمئنم! اما...من کجام منبع وصله.؟!!
آپ نمیکنی؟ من آپم