چه زیاد کودکانی راه رفته اند در من؛ چه زیاد دویده اند.از روی دستهایم پریده اند...
به دست خدا دست زده اند.بعد رفته اند به بزرگسالی این همه اتاق مردمان
نشسته اند روی دستهای دعاشان
که چشم انتظار پیغمبران بزرگند...
کلمات زیادی حالا
درمن از کودکستان های دنیا می آیند.می پرند...
به ماه دست می زنند.به ستاره هم.
می روند برای خودشان لابه لای کارهای عجیب خدا؛ دور می زنند؛ سیر می کنند؛می آیند پایین و
مثل یک فیلسوف کوچک می نشینند میان انگشت وشقیقه ام...خیره به دنیا.
که چطور مشکل ما وخدا
مشکل سکوت وصدا
حل شود!
بعد می پرند در سکوت گهواره ای در من به خواب می روند.
خوابم گرفته درسکوت زمین...چراغ ها راخاموش کنید...ماه را هم!!!
پ.ن:دوست عزیزی دارم که گاهی اوقات؛ وقتی از آدمهای اطراف وانتظارات بی پایانشان خسته می شویم گپی کوتاه؛ هردویمان را(والبته بیشتر من را) سرکیف می آورد.می گفت:.وقتی نوشته هایت کوتاه است و موجز؛نظرات خوانندگان هم دقیق تر می شود. تصمیم داشتم دیگر طولانی ننویسم...اما راستش دلم برای تهوعات ذهنیم تنگ شده بود! می دانم که او؛من را به سادگی وصداقتم خواهد بخشید..
پیشنهاد میکنم زودتر شوهر کنی تا از این کسشرا دست برداری.
کاش دستان من هم پلی بود برای عبور ... عبور ... عبور
سلام مرجان عزیزم!
می بینم که به روزی و تو بلاگ رولینگ اعلام نکردی ؛)
نگذار ماه را خاموش کنند! تنها امید شبانه ام را برای دلت نگه دار!
به خدا سحر جون دفعه قبل هم اتفاقی تونستم تو رولینگ اعلام کنم...
به نو کردن ماه بر بام شدم ـبا عقیق و سبزه و ایینه .داسی سرد بر اسمان گذشت که پرواز کبوتر ممنوع است !ـصنوبرها به نجوا چیزی گفتند و گزمه گان به هیاهو شمشیر در پرندگان نهادند (ماه بر نیامد)................مرا تو بی سببی نیستی به راستی صلت کدام قصیدهای (ای غزل).............نگاه از صدای تو ایمن میشود ـچه مومنانه نام مرا اواز میکنی!و دلت کبوتر اشتی است در خون تپیده به بام تلخ ـبا این همه چه بالا چه بلند پرواز میکنی!.........
می دانم که می دانی همیشه در برابر بزرگواریت کم می آوردم...
سلام عزیزم
لگیمات : یک غذای محلی استان بوشهره که با آرد -نشاسته- تخم مرغ -شکر-یا شیره خرما درماه مبارک رمضان پخته می شود.
الهی ایخدا وای آنکه درحوائج خلق منتهای هرمطلوب وآرزوئی
بازهم به من سربزن ممنون
غمگینم... و تو نظاره کان ماهی
سلام مرجان عزیز!
فقط به صفحه برو :
http://www.blogrolling.com/ping.phtml
و اسم و آدرس وبلاگتو وارد کن! تو می تونی ؛)
:-*
مرسی سحرجون!وقتی رئیس جمهور شدم می گم که اصلی ترین مشوق من تو بودی...!!!
سلام مرجان مهربان ...
شیرین و طناز سخن می رانی ... آرزو می کنم همیشه همینگونه قدرتمند ... جسور و شرین سخن باشی ..
مرجان عزیز ... من یه وبلاگ نقلی به نام بارانی دیگر دارم ... و مصمم شده ام فراگیرش کنم ... فی الحال هم مترصد دریافت ایده ها ... نظرات ... و پیشنهادات جذاب و موجز شما هستم ... میگم شما چون با توجه به عقاید و سخنهای شیرینت در وبلاگت ... از حس بالا و درایت قدرتمندت در بهره کشی از واژه ها خبردار شدم ...
آرزومند آرزوهایت ... بارانی دیگر .................... شکیبا
http://www.shakiba454.blogfa.com/
تارا خانم سلام
طاعات وعبادات شما در درگاه حق قبول.ما رو هم از دعای خیرتون بی نصیب نکنید.
وب زیبایی دارید.مخصوصا متن ((خدا کند که بیایی))خیلی زیبا و دلنشینه.احساس خیلی زیبایی در نوشتن داری.به شما تبریک میگم خوشحال میشم به کلبه منم بیایی.
یاحق
donya jaye kuchikie
حالا با تبادل لینک موافقی :)
ولی با خاموش کردن ماه موافق نیستم ها! ماه رو خیلی دوست دارم مخصوصا شب چهاردهم
سلام برتارای قدرتمند
نمازوروزهات قبول درگاه حق
حنل نام هنری منه.دوستان بهم محبت دارند.مثلابرنامه های
تلوفزیونی مرا میبینندبعد برام مینویسند.درصورتی که من
مستحق اینهمه محبت نیستم.تاراجان من از عزیزم نبی تعریفهای خوب توراشنیده ام.حنل
نوید لطف داره به من!
چرا داد می زنی خانوم!؟!؟!؟ چشم! چشم! به روز شد!!
اگه راست می گی خودت کجایی؟!!؟!؟
زیر سایه شما!
ما در رویای فرارسیدن فرداییم و فردا نمی آید
ما در رویای شکوه و افتخاری غوطه وریم که خود نمی خواهیمش
خواب روزی نو را میبینیم غافل از اینکه همین امروز است آن
ما رویگردان از رزمیم آن دم که باید در آن قدم بگذاریم
---
من که نفهمیدم شما مرجان خانمید یا تارا خانم یا شایدم هیچکدام...به هر حال براتون ارزوی موفقیت می کنم...وب جالبی و راه انداختید...برای تبادل لینک هم در خدمتم...موفق باشید...