شیخ بی چراغ

خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن تلف کرده ام سوگوار نباشم

شیخ بی چراغ

خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن تلف کرده ام سوگوار نباشم

خداکند که بیایی...

سلام.حال من خوب نیست.اما هرشب برای سلامتی شما شمع روشن می کنم.مدتیست که همه را از خود بی خبرگذاشته اید.حتما می دانید که پدربزرگ مرد.برای پدر هم نفسی بیش نمانده است.جمعه پیش ، سخت بیمار بود.از بستر برنمی خاست.چشمهایش پشت پنجره افتاده بود.قلبش تا لبها بالا آمده بود وهمانجا می تپید.زمزمه می کرد.می گفت:

دوست را گرسر پرسیدن بیمار غم است                           گوبران خوش که هنوزش نفسی می آید

مادردیگر خانه داری نمی کند.معلم شده است.دعای عهد درس می دهد؛ به ماهی های حوض.زنگهای تفریح، سماور را آتش به جان می کند وحافظ می خواند.انتخاب غزل رابه خود حافظ می سپرد .همیشه می گوید: حافظ مگر همین یک شعر را دارد؟ بعد می خواند:

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید                                که زانفاس خوشش بوی کسی می آید

از غم هجر مکن ناله وفریاد که دوش                              زده ام فالی وفریاد رسی می آید...

این از خانه، دوسه جمله ای هم از روزگارمان برایت بگویم:

نمی دانم چرا آسمان بخیل شده است ؛ نمی بارد.زمین سنگدلی می کند؛ نمی رویاند.ماه وخورشید، چشم دیدن همدیگر را ندارند.

مردم جمعه های خودشان را به چند خنده تلخ می فروشند.هیچ حادثه ای ذائقه ها را تغییر نمی دهد.مثل اینکه همه سنگ وچوب شده ایم.عجیب است! دامادها از حجله می ترسند، عروسی ها رادرکوچه های بن بست می گیرند...

اذان رنگ پریده به خانه ها می آید.نماز، زمین گیر شده است.رمضان، مهمان ناخوانده ای را می ماند که سرزده، بزم مردم را برهم می زند.از روزه در شگفتم که چرا افطار را خوش نمی خواند.

حج، هزار زخم از خار مغیلان بر تن دارد.جهاد، بهانه گیر شده است.آدمها، کیسه هایی پراز خمس وزکات، به دیوارهای گورشان آویخته اند.

نپرس موریانه ها،چه به روزگار مسجد آورده اند.از همه تلختر این که، عصرهای جمعه، دلم نمی گیرد.شنیده ای دیگر کسی پای شعرهایش تخلص نمی گذارد؟ وشاعران، یعنی زمین خوردگان وزن وقافیه؟!!نمی دانم وقتی این نامه را می خوانی کجا ایستاده ای.اما هرجا هستی، زودتر بیا.از بس شمارا ندیده ایم چشمانمان هرزه شده است.بیم دارم اگر چندی دیگر بگذرد، ندبه خوانهای مسجد پیر ترشوند.

آدمها همه دیرباوند وزودرنج.بهانه می گیرند.می گویند:"او نیز مارا فراموش کرده است" اما من می دانم که شماهمه را به اسم ورسم ونیت به یاد دارید.دوست دارم باز برایت بنویسم.اما یادم آمد که باید به گلدانها آب بدهم.مادرم گفته است، اگر به شمعدانی ها آب بدهم، آنها برای آمدن تو دعا می کنند.راست می گوید.از وقتی که مرتب آبشان می هم، دستهای سبزشان را روبه آسمان گرفته اند.هنوز هم تفال می زنم.پیش ازنوشتن این نامه فال زدم.آمد:

دیریست که دلدار پیامی نفرستاد                                  ننوشت سلامی وکلامی نفرستاد

صدنامه فرستادم وآن شاه سواران                                پیکی ندوانید وسلامی نفرستاد...

 

نظرات 9 + ارسال نظر
یه دوست جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 03:20 ب.ظ http://www.muchmoney2006.blogfa.com

دوست عزیزم ، سلام

ما برای خرید از اینترنت و کسب درآمد روزانه، در یک وبلاگ محیطی شفاف و ساده برایتان مهیا نموده ایم... شانسی که شاید دیگر سراغ شمانیاید !!!!!!

سایت ایرانی که در حال حاضر بزرگترین بانک اطلاعات کتب ایران را دارا می باشد و همچنین دارای فروشگاه اینترنتی از محصولات مصرفی مورد نیاز می باشد که شما میتوانید از خریدی که انجام میدهید پورسانت کسب کنید و نیز به میزان فعالیت خود درامدی از 10 تا 50 هزار تومان در روز رو بدست آورید...
( هماهنگ با قوانین مجلس ) WWW.IRANBIN.COM

راستی اینو هم گفته باشم که نقد کردن پورسانت به وسیله واریز پول به حساب
بانکی شخصی انجام می گیرد که در هیچ سیستمی نیست ///....////....////

ضمنا ثبت نام رایگان هست ، می تونید با خیال راحت عضو شده ، وارد سیستم شوید و کارتونو شروع کنید...( همیشه و قدم به قدم ، همراه شما خواهیم بود )
MuchMoney2006.Blogsky.Com ( ایران ---- ر یا ل )

یا حق

مهسا جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 04:28 ب.ظ http://www.khkingpopm.blogfa.com

سلام مرجان جون خسته نباشی قشنگ بود آن شو کارت دارم موفق باشی کاش در دهکد ه ی عشق فراوانی بود توی بازار صداقت کمی ارزانی بود کاش اگر گاه کمی لطف بهم می کردیم مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود دیدم مدیم دوست داری گفتم واست بنویسم بیشتر بشناسیش می بوسمت

مرسی دختر عموی گلم.

نوید جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 06:51 ب.ظ http://www.bidemajnoon67.blogfa.com/

فردا رفتی جمکران منو از یاد نبری ها

فردا سعادت نداریم بریم آقا نوید

~سحر~ جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 08:55 ب.ظ http://Saharam.Blogsky.com

چی می شد!؟ واقعا چی می شد فردا میومد!
آره همین فردایی که نیومده همه دارن جشن اومدنش رو می گیرن!
همین فردایی که باز دنیا از سیاهی ها نمی ایسته و همین فردایی که باز همه دلهره دارن!؟
چی می شه بیاد؟!؟ چی می شه خورشیدمون بیاد!؟؟!

ای کاش...

جاوید یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 07:48 ب.ظ http://www.j3dx.tk

گذشت زمان بر آن‏ها که منتظرند، بسیار کند؛


بر آن‏ها که می‏هراسند، بسیار تند؛


بر آن‏ها که زانوی غم در بغل می‏گیرند، بسیار طولانی؛


و بر آن‏ها که به‏سرخوشی می‏گذرانند، بسیار کوتاه است؛


اما بر آن‏ها که عشق می‏ورزند،


زمان را آغاز و پایانی نیست.

سید یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:32 ب.ظ

مرحبا بکم

حسن /حنل دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 04:26 ق.ظ http://hasanbanak.blogfa.com

سلام.
سلام برآنان که درپنهان خویش بهاری برای شکفتن دارند
ومی دانندکه هیاهوی گنجشکهای حقیر ربطی به بهارندارد
(سلمان هراتی)
من وب شمارا خوندم نوشته های زیبایی داری.
ازمرحومه پوپک گفته ای.ممنون
هنرمندآنست که بمیردُقبل ازآنکه بمیرانندش و
منشاءومبدا حیات آنانندکه چنین مرده اند.
امامن بعنوان قطره ی کوچکی از دریای بزرگ هنر میگم
چرا تا زنده ایم ندانیم چرا زنده ایم.؟///حنل///

دیوانه ی عاقل نما دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:27 ق.ظ http://hamishekhali.persianblog.com

دنیا رو اینجوری دیدن سخته و زجر آور ! خوب نیستا ! امیدوارم همین روزا یه عینک صورتی بزنی به چشات ! دنیا خیلی خش رنگه !!

نارتسیس دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 02:41 ب.ظ http://nartsis63.persianblog.com


در میان امواج در جاده ها ی پر فراز و نشیب و در دریاها بدنبال خوشبختی می دویم در حالیکه خوشبختی در اینجاست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد