شیخ بی چراغ

خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن تلف کرده ام سوگوار نباشم

شیخ بی چراغ

خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن تلف کرده ام سوگوار نباشم

این جابهشت است

دلم ازبیابان پر است ـکه هربار ـ گوشه ای از دستگاه تنهایی ام رایا ماه می خواند در نی کوچکی یا گلوی سرگردان پارسایی بی نام ؛در من...

این چند روز کامپیوترمون اساسی ترکیده بود.البته فکر می کنم ۲روزی می شه که درست شده ولی آقا داداش محترممون مارو بی اطلاع گذاشتندو دیشب طی یک عملیات نامحسوس فهمیدم که راه افتاده.برای همین دوباره دست به کار شدیم.

 یک هفته است که سرم کمی تاقسمتی شلوغ شده.چون تو بهشت استخدام شدم.باید هرروز از ساعت ۸ تا۱۲(که معمولا تا ۱طول می کشه)مراقب ۱۴ تافرشته کوچولو وشیطون باشم.۳تا ۴ سال.نمی دونین چه لذتی داره.(حتی دستشویی بردنشون)یک ثانیه هم نمی تونم بشینم.فوق العاده شیطون ونازن.فکر می کنم آخرش واریس بگیرم.ولی در کل کارجالبیه.

یکی ازفرشته هام اسمش ایلیاست.از همون روزاولی که رفتم هروز برام بازیه مکزیک وپرتغال را تعریف می کنه.راستش انقدر کوچولوئه که خیلی ازحرفاشو نمی فهمم.ولی کیف می کنم.۲ روزم هست که تصمیم گرفته به قول خودش فرمانده خاله اش باشه.برای همین هرجا می رم مثل جوجه ها پشت سرم می یاد.تازه کلی غیرتی هم میشهکه کسی به خاله اش تنه نزنه...(به خداهرچه قدرهم ادعای فمینیستی بکنی نمی تونی از غیرتی شدن این کوچولو لذت نبری)

راستی با ۳روز تاخیر وبانهایت شرمندگی تولد سحرگلمو تبریک می گم.امیدوارم ۱۲۰ سال زنده باشه.از راه دور؛ اما با کلی احساس قشنگ برات یک هیپ هیپ هورا می کشیم ومنتظر برگشتنتیم.

نظرات 10 + ارسال نظر
میلاد جمعه 23 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:15 ب.ظ http://miladmath.persianblog.com

واقعا که.......!
دستشویی بردن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

صخره جمعه 23 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:15 ب.ظ http://www.sakhre.blogsky.com

سلام
خوبید؟
خوش آمدید.
آفرین عالی شروع کردید
دعام کنید.

همون جمعه 23 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:25 ب.ظ

می بینم بازم منم که تحویلت می گیرم! آخ اگه اون ایلیات به چنگم نیفته گاز گاز ( جون مادرت زیر این یکی دیگه پاسخ نده) مناجات: بارالها یعنی میشود زیر یک نظر ببینیم این شیخک کچل بی دستار پاسخ نگذاشته؟ جواب مناجات: شرمنده! فلسطین رو ازاد کنم راحت تره جوتب جواب مناجات: می دونستم! دعام حروم شد جواب جواب جواب مناجات: آی گفتی منم در همین درد مردم! و آنوقت خدا انسان شد و اومنایسم پدید آمد!........(فکر کنم قورمه سبزی امشب بهم نساخته)

وایسا.حالتو می گیرم...!!!ولی قربون اون تحویل گرفتنات برم دوست جون خودم...

~سحر~ جمعه 23 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:57 ب.ظ http://Saharam.Blogsky.com

سلام مرجان عزیزم!
خوش برگشتی!
ممنونم از این همه لطفت!‌شرمندم کردی!
نزدیک بود منم برم سراغ یکی از این بهشتا ولی فرمانده ی کل شون گفت اصلا فکر نمی کنم به این جدیتت بیاد که بخوای این کارو بکنی بیا خودم یه کار دیگه برات جور می کنم (که البته اونم نرفتم!!!)
فردا دارم میام تهران! ۲-۳ روزی می مونم به مرزتون دارم نزدیک می شم!
خوش باشی و پا برجا! :-*

خواهش می کنم خانوم.وظیفه است.خداکنه تواین سفر ببینمت.اگه تو تهران به نت دسترسی داشتی لطفا به زهره بگو یه برنامه جور کنه.امیدوارم دیگه اندفعه این طلسم شما شکسته بشه!

همون دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 10:20 ب.ظ

جسدم ترانه و خودم لنان

همون جمعه 30 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 09:59 ب.ظ

کچل کچل کلاچه شیخک کله پاچه سواد داره؟ نچ نچ! بی سوادته؟ نچ نج!

ما این چرت وپرتاتم دوست داریم...!

[ بدون نام ] شنبه 31 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:03 ق.ظ

سلام
ببین زمان بدی وارد مهد شدی موقع نقش پذیری بچه ها و الان
تو شدی لورنز و بچه ها غازات P;

الهام شنبه 31 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:04 ق.ظ

یادم رفت اسمم رو بنویسم <غازهای لورنز مال من بود>

حشام عزیز شنبه 31 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 10:21 ب.ظ

سلام بر یک خاله و یک عالمه فرشته.
موفق باشی

kamyar دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:40 ق.ظ

توکجایی؟معلوم هست؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد